P3
پ.ک:تاریخ عروسی رو مشخص کنیم؟
من.ک:به نظر من هفته ی بعد پنجشنبه خوب میشه
پ.ت:بله خوبه پنجشنبه هفته ی بعد
من.ت:پس پنجشنبه هفته ی بعد عروسی رو برگزار میکنیم
ویو ا/ت
تا وقتی که تاریخ عروسی رو مشخص کنن چیزی نگفتم ولی وقتی گفتن پنجشنبه گفتم
+پنجشنبه هفته بعد خیلی زوده
_بله ا/ت راست میگه خیلی زوده
پ.ک:ما کی از شما دوتا نظر خواستیم؟؟
+_هیچوقت
دیگه چیزی نگفتیم
چند مین بعد
پ.ت:بچه ها پاشین برین اتاق باهم دیگه حرف بزنین
+چشم پدر
با شوهر عزیزم که حتی اسمشم نمیدونم رفتیم بالا تو اتاقم درو باز کردم به محض باز کردن در رفت و رو تخت دراز کشید منم نشستم رو کاناپه سکوت آزار دهنده ای بینمون بود که من سکوت رو شکستم
+اسمت چیه؟؟من حتی اسم شوهرم رو هم نمیدونم
_جونگکوک(خیلی خیلی سرد)
+چرا اینقدر سرد رفتار میکنی مگه من چیکار کردم؟
_من با کسایی که دوستشون ندارم سرد حرف میزنم الان فکرکنم فهمیدی چرا باهات سردم(سرد)
+بعد از اینکه اینو گفت بغض کردم نمیدونم چرا ولی وقتی باهام سرد رفتار میکنه خیلی ناراحت میشم دیگه چیزی نگفتم و به گوشیم نگاه کردم
۲۰مین بعد
نشسته بودیم که مامانم صدامون زد و گفت بیاین پایین
من و جونگکوک باهم رفتیم پایین که دیدم دارن میرن بعد اینکه رفتن رفتم تو اتاقم و رو تخت ولو شدم پاهامو تو شکمم جمع کردم و گریه کردم که کم کم چشمام گرم خواب شد و سیاهی
ویو جونگکوک
وقتی رسیدیم خونه مون رفتم رو تخت ولو شدم و به فکر فرو رفتم ا/ت خیلی خوشگل بود ولی خب این فقط ی ازدواج اجباری هست با فکر به این چیزا خوابم برد
پرش به هفته ی بعد سه شنبه(تو این چند روز اتفاق خواصی رخ نداد )
ویو جونگکوک
نشسته بودم پشت میز کارم و داشتم پرونده ها رو چک میکردم که با صدای زنگ گوشیم دست از پرونده ها برداشتم مادرم بود
من.ک:سلام پسرم
_سلام مامان
من.ک:پسرم یک ساعت بعد برو دنبال ا/ت باید باهم برین خرید دو روز دیگه عروسیه
_چشم مامان(سرد)
پایان مکالمه
پاشدم و رفتم خونه و رفتم ی حموم ۵ مینی گرفتم و اومد بیرون لباسام رو پوشیدم و به گوشیم ی نگاهی انداختم که دیدم مادرم ی شماره فرستاده و نوشته این شماره ی ا/ته بهش زنگ بزن و بگو آماده بشه
به ا/ت زنگ زدم که جواب داد
+بله(با صدای گرفته)
_آماده باش ۱۵دقیقه ی دیگه میام بریم خرید(سرد)
+باشه بای
_بای
پایان مکالمه
رفتم پایین ی چیزی خوردم چون ناهار نخورده بودم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین لامبورگینی سیاهم شدم و راه افتادم سمت خونه ی آقای پارک حرکت کردم
ویو ا/ت
جونگکوک زنگ زد گفت داره میاد دنبالم که بریم خرید چون دیروز رفته بودم رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم)و به موهام حالت دادم زیاد آرایش نکردم چون خوشگل بودم(اعتماد به اورانوس )ی تینا لب زدم و رفتم پایین رو رو کاناپه نشستم و منتظر جونگکوک موندم که یهو
من.ک:به نظر من هفته ی بعد پنجشنبه خوب میشه
پ.ت:بله خوبه پنجشنبه هفته ی بعد
من.ت:پس پنجشنبه هفته ی بعد عروسی رو برگزار میکنیم
ویو ا/ت
تا وقتی که تاریخ عروسی رو مشخص کنن چیزی نگفتم ولی وقتی گفتن پنجشنبه گفتم
+پنجشنبه هفته بعد خیلی زوده
_بله ا/ت راست میگه خیلی زوده
پ.ک:ما کی از شما دوتا نظر خواستیم؟؟
+_هیچوقت
دیگه چیزی نگفتیم
چند مین بعد
پ.ت:بچه ها پاشین برین اتاق باهم دیگه حرف بزنین
+چشم پدر
با شوهر عزیزم که حتی اسمشم نمیدونم رفتیم بالا تو اتاقم درو باز کردم به محض باز کردن در رفت و رو تخت دراز کشید منم نشستم رو کاناپه سکوت آزار دهنده ای بینمون بود که من سکوت رو شکستم
+اسمت چیه؟؟من حتی اسم شوهرم رو هم نمیدونم
_جونگکوک(خیلی خیلی سرد)
+چرا اینقدر سرد رفتار میکنی مگه من چیکار کردم؟
_من با کسایی که دوستشون ندارم سرد حرف میزنم الان فکرکنم فهمیدی چرا باهات سردم(سرد)
+بعد از اینکه اینو گفت بغض کردم نمیدونم چرا ولی وقتی باهام سرد رفتار میکنه خیلی ناراحت میشم دیگه چیزی نگفتم و به گوشیم نگاه کردم
۲۰مین بعد
نشسته بودیم که مامانم صدامون زد و گفت بیاین پایین
من و جونگکوک باهم رفتیم پایین که دیدم دارن میرن بعد اینکه رفتن رفتم تو اتاقم و رو تخت ولو شدم پاهامو تو شکمم جمع کردم و گریه کردم که کم کم چشمام گرم خواب شد و سیاهی
ویو جونگکوک
وقتی رسیدیم خونه مون رفتم رو تخت ولو شدم و به فکر فرو رفتم ا/ت خیلی خوشگل بود ولی خب این فقط ی ازدواج اجباری هست با فکر به این چیزا خوابم برد
پرش به هفته ی بعد سه شنبه(تو این چند روز اتفاق خواصی رخ نداد )
ویو جونگکوک
نشسته بودم پشت میز کارم و داشتم پرونده ها رو چک میکردم که با صدای زنگ گوشیم دست از پرونده ها برداشتم مادرم بود
من.ک:سلام پسرم
_سلام مامان
من.ک:پسرم یک ساعت بعد برو دنبال ا/ت باید باهم برین خرید دو روز دیگه عروسیه
_چشم مامان(سرد)
پایان مکالمه
پاشدم و رفتم خونه و رفتم ی حموم ۵ مینی گرفتم و اومد بیرون لباسام رو پوشیدم و به گوشیم ی نگاهی انداختم که دیدم مادرم ی شماره فرستاده و نوشته این شماره ی ا/ته بهش زنگ بزن و بگو آماده بشه
به ا/ت زنگ زدم که جواب داد
+بله(با صدای گرفته)
_آماده باش ۱۵دقیقه ی دیگه میام بریم خرید(سرد)
+باشه بای
_بای
پایان مکالمه
رفتم پایین ی چیزی خوردم چون ناهار نخورده بودم و از خونه زدم بیرون و سوار ماشین لامبورگینی سیاهم شدم و راه افتادم سمت خونه ی آقای پارک حرکت کردم
ویو ا/ت
جونگکوک زنگ زد گفت داره میاد دنبالم که بریم خرید چون دیروز رفته بودم رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم)و به موهام حالت دادم زیاد آرایش نکردم چون خوشگل بودم(اعتماد به اورانوس )ی تینا لب زدم و رفتم پایین رو رو کاناپه نشستم و منتظر جونگکوک موندم که یهو
۶.۳k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.