تکپارتی جی هوپ
تکپارتی از همه اعضا وقتی تصادف کردی و رفتی تو کما و چندبار قلبت وایمیسته
جیهوپ
جیهوپ:از اون روزی که بهش خبر دادن معشوقش تصادف کرده و رفته تو کما دیگه آدم سابق نشد. با همه خیلی سرد وخشک حرف میزد البته بیشتر وقتا حرف هم نمیزد آماده شد و به سمت بیمارستانی روند که معشوقش در آنجا روی تخت بیمارستان به خواب عمیقی فرو رفته بود خوابی که بیشتر دکتر ها احتمال میدادن از اون بیدار نشه اما جیهوپ ناامید نشد و بار ها دکتر ها رو عوض کرد و بهترین دکتر های جهان رو که به آسونی بیماری رو قبول نمیکردن برای خوب کردن تنها امید زندگیش به کره آورد امیدوار حداقل وقتی اینبار به بیمارستان میره حداقل خبر خوبی رو دکتر ها بشنوه. به بیمارستان رسید به سمت اتاق معشوقش در حال حرکت بود که دید دکتر ها و پرستار ها زودتر از اون جلو زدن و به سمت اتاق معشوقش رفتن به در اتاق که رسید هر کاری کرد باز نشد از پشت شیشه به معشوقش که ضربان قلبش به صفر رسیده بود نگاه میکرد شک خیلی بدی بهش وارد شده بود یعنی ات کسی که روشنایی زندگیش بود قرار بود ترکش کنه پاهاش سست شد و رو زانوهاش افتاد قطره های اشکش تند تند از چشمهاش پایین میومدن ولی ذره ای از امید هنوز داخل قلبش وجود داشت نه...نه ات قرار نیست ترکم کنه نور زندگیم قوی تر از اونیه که با یه تصادف بمیره. دکتر ها رو میدید که به فرشته کوچولوش شک وارد میکردن و بدن نحیف ات رو تخت بیمارستان بالا پایین میشد جیهوپ با دیدن این صحنه ها بیشتر قلبش فشرده میشد
دکتر:درجه ی شک رو ببرید بالا و بعد از دو بار شک ضربان قلب ات به حالت اول برگشت جیهوپ:کمی از ناراحتیش برطرف شد وقتی دکتر اومد بیرون ازش تشکر کرد و پرسید که میتونه فرشتهش رو ببینه ولی دکتر جواب رد داد ولی جیهوپ هم تا موقعی که دکتر اجازه بده جلوی در ات ایستاده بود هر جور که شده اون با این اتفاق باید دستای ات رو دوباره میگرفت و باهاش حرف میزد
ببخشید که بد شد😪
امیدوارم خوشتون بیاد❤
جیهوپ
جیهوپ:از اون روزی که بهش خبر دادن معشوقش تصادف کرده و رفته تو کما دیگه آدم سابق نشد. با همه خیلی سرد وخشک حرف میزد البته بیشتر وقتا حرف هم نمیزد آماده شد و به سمت بیمارستانی روند که معشوقش در آنجا روی تخت بیمارستان به خواب عمیقی فرو رفته بود خوابی که بیشتر دکتر ها احتمال میدادن از اون بیدار نشه اما جیهوپ ناامید نشد و بار ها دکتر ها رو عوض کرد و بهترین دکتر های جهان رو که به آسونی بیماری رو قبول نمیکردن برای خوب کردن تنها امید زندگیش به کره آورد امیدوار حداقل وقتی اینبار به بیمارستان میره حداقل خبر خوبی رو دکتر ها بشنوه. به بیمارستان رسید به سمت اتاق معشوقش در حال حرکت بود که دید دکتر ها و پرستار ها زودتر از اون جلو زدن و به سمت اتاق معشوقش رفتن به در اتاق که رسید هر کاری کرد باز نشد از پشت شیشه به معشوقش که ضربان قلبش به صفر رسیده بود نگاه میکرد شک خیلی بدی بهش وارد شده بود یعنی ات کسی که روشنایی زندگیش بود قرار بود ترکش کنه پاهاش سست شد و رو زانوهاش افتاد قطره های اشکش تند تند از چشمهاش پایین میومدن ولی ذره ای از امید هنوز داخل قلبش وجود داشت نه...نه ات قرار نیست ترکم کنه نور زندگیم قوی تر از اونیه که با یه تصادف بمیره. دکتر ها رو میدید که به فرشته کوچولوش شک وارد میکردن و بدن نحیف ات رو تخت بیمارستان بالا پایین میشد جیهوپ با دیدن این صحنه ها بیشتر قلبش فشرده میشد
دکتر:درجه ی شک رو ببرید بالا و بعد از دو بار شک ضربان قلب ات به حالت اول برگشت جیهوپ:کمی از ناراحتیش برطرف شد وقتی دکتر اومد بیرون ازش تشکر کرد و پرسید که میتونه فرشتهش رو ببینه ولی دکتر جواب رد داد ولی جیهوپ هم تا موقعی که دکتر اجازه بده جلوی در ات ایستاده بود هر جور که شده اون با این اتفاق باید دستای ات رو دوباره میگرفت و باهاش حرف میزد
ببخشید که بد شد😪
امیدوارم خوشتون بیاد❤
۱۰.۰k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.