وقتی تو بلدم بودی

وقتی تو بلدم بودی

پارت سوم








ناگهان سر ات سنگین شد، نگاهش خالی و بی‌رمق شد و قبل از اینکه کلمه‌ای بگه، بی‌هوش روی دست‌های کوک افتاد.

-«ات…! نه، نه، خواهش می‌کنم!»
صدای کوک لرزید، انگار تمام دنیا در یک لحظه روی شونه‌هاش خراب شده باشه.
با دست‌های لرزان صورت ات رو گرفت، اشک بی‌اختیار از چشم‌هاش سرازیر شد.

-«تحمل دیدنت این‌طوری رو ندارم… بیدار شو، خواهش می‌کنم!»
نفس‌های کوک تند شده بود، قلبش دیوانه‌وار می‌کوبید. بدون لحظهای مکث بلند شد، ات رو محکم در آغوش گرفت و به سمت در دوید، انگار هر ثانیه میتونست همه‌چیز رو از دست بده.

کوک سریع ات رو داخل ماشین گذاشت و راه افتادن

بعد نیم ساعت رسیدن بیمارستان کوک سریع پیاده شد ات رو بقل کرد و برد داخل بیمارستان


ادامه دارد...


ممنون که همایت میکن🌹🌹





#شوگا
#جیمین
#جونگ کوک
#جیهوپ
#تهیونگ
#نامجون
#جین
دیدگاه ها (۰)

فهمیدن هیترای مادر.... با ما ارمی ها در نیوفتین چون پارتون ...

تولد مبارک داداشی جونمhttps://wisgoon.com/kkookkookkookk

شوهرم برگشت اخجون

خودتو با من مقایسه نکن

هنرمند کوچولوی من

جیمین فیک زندگی پارت ۶۲#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط