عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۲۰ (。☬。)
دست به سینه به دیوار تکیه داد و پاش رو بلند کرد و روی دیوار گذاشت
مین جی : خب مادر زیبا من نمیخواهی بگی
جیمین جدی دستش را روی لبه مبل گذاشت.. جیمین : مین جی بشین
مین جی همچنین با استرس روی مبل روبه رو جیمین در کنار مادرش نشست کلافه بود یا ترس خودش هم نمیفهمید که چه حالی داشت .. میترسید از ازدواج کردن آن هم با مرد مغرور ای مثل تهیونگ
چانمی تنها لبخند غمیگنی زد و قهوه اش را به دستش گرفت
چانمی : از کیم ته سان نامه ای گرفتم.. اونا میخوان ازدواج شما رو جلو بندازن .. تازه امشب راجبش حرف میزنیم که مراسم ازدواج کی گرفته میشه
جیمین همچنین در سکوت آرنج اش را روی زانوش گذاشت ... در سکوت حکم فرما شد ...
مین جی لبش را تر کرد ولی چیزی نگفت ولی هانگول چی اون عصبانی بود تا حدی که میخواست مین جی رو خفه کنه با حرص ادامه داد
هانگول : پس حرف ها رو روی من گفتیم عروس مین جی میشه ؟
چانمی: هانگول .. خودت نمیخواستی با تهیونگ ازدواج کنی اینو همه میدانند
مین جی از شدت بغض و درد لبخندی زد و محکم گفت .. مین جی : کاش تو حتی من بودی .. هانگول محکم گفت : کاش
جیمین دیگر خونسردی درونش نبود ولی بخاطر مادرش آروم گفت
جیمین : هانگول حق حرف زدن نداری تو این موضوع میفهمی .. دیگه اون تعیونگ نیست باید بگی آقای کیم چون نامزد خواهر ته
مین جی با بغض از روی مبل بلند سد سپس گنگ با گام های محکم تر روی زمین و صدا بلند کفش اش از اتاق خارج شد ... جیمین همچنین جدی و آروم گفت
جیمین : هانگول میفهمی چی داری میگی اون موقع وقتی نامزدی آنجام میشدم تو بودی که با دوست پسرت ازدواج کردی دی زیرش .. باهاش قرار کردی
هانگول حرص نگاهش کرد و تند با چشم های پر از اشکش گفت
هانگول : اون فرق داره تهیونگ نامزد من بود
جیمین این بار باصدا بلند تر داد زد ... جیمین : ساکت شو .. خواهر من ببین خوب گوش کن تو نباید که به تهیونگ حتی نگاهم کنی .. چون
هانگول: کافیه .. دیگه
(。☬。)پارت ۲۰ (。☬。)
دست به سینه به دیوار تکیه داد و پاش رو بلند کرد و روی دیوار گذاشت
مین جی : خب مادر زیبا من نمیخواهی بگی
جیمین جدی دستش را روی لبه مبل گذاشت.. جیمین : مین جی بشین
مین جی همچنین با استرس روی مبل روبه رو جیمین در کنار مادرش نشست کلافه بود یا ترس خودش هم نمیفهمید که چه حالی داشت .. میترسید از ازدواج کردن آن هم با مرد مغرور ای مثل تهیونگ
چانمی تنها لبخند غمیگنی زد و قهوه اش را به دستش گرفت
چانمی : از کیم ته سان نامه ای گرفتم.. اونا میخوان ازدواج شما رو جلو بندازن .. تازه امشب راجبش حرف میزنیم که مراسم ازدواج کی گرفته میشه
جیمین همچنین در سکوت آرنج اش را روی زانوش گذاشت ... در سکوت حکم فرما شد ...
مین جی لبش را تر کرد ولی چیزی نگفت ولی هانگول چی اون عصبانی بود تا حدی که میخواست مین جی رو خفه کنه با حرص ادامه داد
هانگول : پس حرف ها رو روی من گفتیم عروس مین جی میشه ؟
چانمی: هانگول .. خودت نمیخواستی با تهیونگ ازدواج کنی اینو همه میدانند
مین جی از شدت بغض و درد لبخندی زد و محکم گفت .. مین جی : کاش تو حتی من بودی .. هانگول محکم گفت : کاش
جیمین دیگر خونسردی درونش نبود ولی بخاطر مادرش آروم گفت
جیمین : هانگول حق حرف زدن نداری تو این موضوع میفهمی .. دیگه اون تعیونگ نیست باید بگی آقای کیم چون نامزد خواهر ته
مین جی با بغض از روی مبل بلند سد سپس گنگ با گام های محکم تر روی زمین و صدا بلند کفش اش از اتاق خارج شد ... جیمین همچنین جدی و آروم گفت
جیمین : هانگول میفهمی چی داری میگی اون موقع وقتی نامزدی آنجام میشدم تو بودی که با دوست پسرت ازدواج کردی دی زیرش .. باهاش قرار کردی
هانگول حرص نگاهش کرد و تند با چشم های پر از اشکش گفت
هانگول : اون فرق داره تهیونگ نامزد من بود
جیمین این بار باصدا بلند تر داد زد ... جیمین : ساکت شو .. خواهر من ببین خوب گوش کن تو نباید که به تهیونگ حتی نگاهم کنی .. چون
هانگول: کافیه .. دیگه
- ۷.۱k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط