رمان خدمتکار من پارت دوازده
*با کاور جدید حال میکنید؟
•
رفتیم توی ویلا من اتاقم تو ویلا شمال اتاق زیرشیروونی بودش که خیلی دنج و خوب بود خودم خیلی دوسش داشتم از اونجا ارامش میگرفتم. تم اتاقم قهوی ای کمرنگ بود. وسایلم چیدم بعدش رفتم طبقه پایین که متین گفت: شام امشبو که زنگ میزنم بیارن پنجم زدم به حسابت فردا برو خرید بکن برا ویلا هرچیم موند نگه دار برای خودت. نیکا:اهان بله چشم اقا. نیم ساعت بعد پیتزایی که متین سفارش داده بود اومد خوردم و خوردن. یکم تو اکسپور اینستا گشتم تلگرام و واتمم چک کردم بعدش خوابیدم.
خب زود بیدار شدم دست و صورتم شستم رفتم خریدا ویلا کردم چون اینا فقط به وسایل خارجی قانع بودن ۳ میلیون شد یکوچولو خریدا ویلا. اومدم خونه وسایل چیدم تو یخچال صبحونه رم اماده کردم. صبحونه خودم خوردم اونام،اومدن صبحونه شونو خوردن میز جمع کردم. متین گفت: ما میریم بیرون نمیخاد ناهارم درست کنی بیرون میخوریم ما. نیکا:اهان بله خوش بگذره بهتون. خب اونا رفتن بیرون منم نشستم یکم کیدراما دیدم واس ناهارم نودل درست کردم خوردم. تا عصر فیلم دیدم ولی اونا نیومدن. گوشیم زنگ خورد دیدم متین که سیوش کرده بودم:رئیس. جواب دادم. نیکا:الو بفرمایید. متین:ببین ما برا شامم نمیایم شبم دیر میایم نصفه شب. نیکا:بله اوکی. گوشی قطع کردم. باز تا شب فیلم دیدم ی مینی سریال تموم کردم. خب شامم باز نودل خوردم. شب بود چشمامو بستم که بخوابم. تو جام هی غلت میخوردم خوابم نمیبرد. یدفعه ی صدایی اومد انگار یکی میزد به پنجره. بیخیالش شدمو باز سعی کردم بخوابم. پنج دقیقه بعد دیدم انگار یکی میکوبید به در ویلا. ترسیدم پتو کشیدم رو سرم(پتو مثل ی سپر میمونه انگار هممون مواقع ترس ازش استفاده کردیم) پنج دقیقه بعد دیدم در ویلا باز شد لرزیدمو پتو به خودم فشار دادم. صدای پاهای چند نفر توی ویلا میومد ولی حتی اگر متین و ندا بودن که دو نفر بودن. یدفعه صداها اومد طرف اتاق من واقعا خیلی میترسیدم و میلرزیدم. یدفعه در اتاقم باز شد از ترس هیچکار نمیتونستم بکنم فقط چشامو محکم فشار دادم. نفسم بند اومده بود. یدفعه یکی پتورو از روم کشید. ی صدای خیلی شخمی گفت:گیرت اوردم ندا جووون. ی دستمالو گذاشت جلو دهن و بینیم و بعدشم دیگه هیچی نفهمیدم.
•
رفتیم توی ویلا من اتاقم تو ویلا شمال اتاق زیرشیروونی بودش که خیلی دنج و خوب بود خودم خیلی دوسش داشتم از اونجا ارامش میگرفتم. تم اتاقم قهوی ای کمرنگ بود. وسایلم چیدم بعدش رفتم طبقه پایین که متین گفت: شام امشبو که زنگ میزنم بیارن پنجم زدم به حسابت فردا برو خرید بکن برا ویلا هرچیم موند نگه دار برای خودت. نیکا:اهان بله چشم اقا. نیم ساعت بعد پیتزایی که متین سفارش داده بود اومد خوردم و خوردن. یکم تو اکسپور اینستا گشتم تلگرام و واتمم چک کردم بعدش خوابیدم.
خب زود بیدار شدم دست و صورتم شستم رفتم خریدا ویلا کردم چون اینا فقط به وسایل خارجی قانع بودن ۳ میلیون شد یکوچولو خریدا ویلا. اومدم خونه وسایل چیدم تو یخچال صبحونه رم اماده کردم. صبحونه خودم خوردم اونام،اومدن صبحونه شونو خوردن میز جمع کردم. متین گفت: ما میریم بیرون نمیخاد ناهارم درست کنی بیرون میخوریم ما. نیکا:اهان بله خوش بگذره بهتون. خب اونا رفتن بیرون منم نشستم یکم کیدراما دیدم واس ناهارم نودل درست کردم خوردم. تا عصر فیلم دیدم ولی اونا نیومدن. گوشیم زنگ خورد دیدم متین که سیوش کرده بودم:رئیس. جواب دادم. نیکا:الو بفرمایید. متین:ببین ما برا شامم نمیایم شبم دیر میایم نصفه شب. نیکا:بله اوکی. گوشی قطع کردم. باز تا شب فیلم دیدم ی مینی سریال تموم کردم. خب شامم باز نودل خوردم. شب بود چشمامو بستم که بخوابم. تو جام هی غلت میخوردم خوابم نمیبرد. یدفعه ی صدایی اومد انگار یکی میزد به پنجره. بیخیالش شدمو باز سعی کردم بخوابم. پنج دقیقه بعد دیدم انگار یکی میکوبید به در ویلا. ترسیدم پتو کشیدم رو سرم(پتو مثل ی سپر میمونه انگار هممون مواقع ترس ازش استفاده کردیم) پنج دقیقه بعد دیدم در ویلا باز شد لرزیدمو پتو به خودم فشار دادم. صدای پاهای چند نفر توی ویلا میومد ولی حتی اگر متین و ندا بودن که دو نفر بودن. یدفعه صداها اومد طرف اتاق من واقعا خیلی میترسیدم و میلرزیدم. یدفعه در اتاقم باز شد از ترس هیچکار نمیتونستم بکنم فقط چشامو محکم فشار دادم. نفسم بند اومده بود. یدفعه یکی پتورو از روم کشید. ی صدای خیلی شخمی گفت:گیرت اوردم ندا جووون. ی دستمالو گذاشت جلو دهن و بینیم و بعدشم دیگه هیچی نفهمیدم.
۲۶.۰k
۲۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.