پارت

پارت ۲۳

بهترین شب خوشی


_:بیدار شدم دیدم ا/ت خوابیده هنوز عجیب بود همیشه من دیرتر بیدار می شدم .... بوسه زدم روی پیشونیش و موهاشو از روی صورتش زدم کنار که بیدار شد ...


+:اوههه صبحت بخیر خیلی خوابیدم....؟

_:نه قشنگم من محو زیبایت شدم ....

+:عه مزه نریز من گشنمههه....

_:چی میخوای عشقم‌..؟

+:رامیون..

_:برات درست میکنم برای خودمم درست میکنم نظرت چیه ..؟

+:باشه (با ذوق)

صدای پیام اومدن روی گوشیم بود.....

بابام بود......

ب+:سلام دخترم برای ناهار پیشمون دعوتین کل فامیل هم میان‌......

.+:عاااا.. باشه...حتما

+:جونگ کوکی بابام میگه خونه شون دعوتیم...

_:چقدر دعوتی اون از بابام حالا بابای تو ..‌‌..

+:راست میگی .....

(۱ ساعت بعد)

_:آماده شدی....

+:ارهه .‌ بریم....

_:بیبی چرا انقدر لباست شیکه مگه کل فامیل اونجا نیستن مگه پسراشونم نیستن.....؟

+:هستن .‌.... آخه من الان ازدواج کردن بچه دارن هستم کی بهم نگاه میکنه. ‌...

_:پسرای هول....(با لحن تند )

+:یه روزه لطفااا....

_:اههههه.... باشهههه

+:ممنونمممم

(چند مین بعد.... رسیدن به خونه مامان بابای ا/ت)

+:ناهار خوردیم بعد ناهار بابام گفت که هنوز به فامیل نگفته حاملم ......
و منو جونگ کوک خیل شوکه شده بودیم..

_:پدر جان چرا نگفتین یکم معذب کننده نمیشه....

+ب:نه پسرم .‌‌‌‌...

خمارییییییی ❤️✨️
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۴ بهترین شب خوشی +:باشه بابا .. بریم بهشون بگیم......

پارت ۲۵ بهترین شب خوشی+:واقعا داشتم از ترس و اینگه یه تیکه ا...

هرزه ی حکومتی پارت ۱ویو ا/ت با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم با...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۴۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط