از دست ِباران دلخورم، دیشب نبارید
از دست ِباران دلخورم، دیشب نبارید
دیشب نه باران آمد و نه ماه تابید
با اینکه ابری بود و بغضی در گلو داشت
آسوده تر از مردم ِاین شهر خوابید
یا شاید اصلاً وقت ِباریدن که آمد
شرمنده شد وقتی که چشمان ِمرا دید
یک لحظه حس کردم صدا آمد به گوشم
گویا به احوال ِمن ِدیوانه خندید
باران نمی بارد نبارد، اشک ِمن هست
تا میشود بابونه و مریم بکارید
اینجا بهای خاک ِباران خورده چند است؟
من میخرم، مُشتی برای من بیارید
امشب هوای بوی باران کرده ام من
یک قطره از پاییز ِسال ِقبل دارید؟
محمد بیباک
۱۱/۸/۹۵
دیشب نه باران آمد و نه ماه تابید
با اینکه ابری بود و بغضی در گلو داشت
آسوده تر از مردم ِاین شهر خوابید
یا شاید اصلاً وقت ِباریدن که آمد
شرمنده شد وقتی که چشمان ِمرا دید
یک لحظه حس کردم صدا آمد به گوشم
گویا به احوال ِمن ِدیوانه خندید
باران نمی بارد نبارد، اشک ِمن هست
تا میشود بابونه و مریم بکارید
اینجا بهای خاک ِباران خورده چند است؟
من میخرم، مُشتی برای من بیارید
امشب هوای بوی باران کرده ام من
یک قطره از پاییز ِسال ِقبل دارید؟
محمد بیباک
۱۱/۸/۹۵
۸۱
۱۱ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.