پا به پایت عاشقانه این همه راه آمدم

پا به پایت عاشقانه این همه راه آمدم
غافل اما هم چو یوسف بر لب چاه آمدم

قالب احساس من را دیدی و به به زدی
مثل زاغی ساده دل سمت تو روباه آمدم

عاشقی بودم که با چشمان تو شاعر شده
چشم خود رابستی و بیراه و همراه آمدم

آمدم شاید مرا با عشق خود تسکین دهی
چون گدایی بودم وپیش تومن شاه آمدم

با من و عشقم همیشه از جدایی دم زدی
من به یاد عشق پاکم با تو کوتاه آمدم

راه تو از من جدا شد رفتی و تنها شدم
تا به خود من آمدم دیدم که گمراه آمدم

نقطه ی ضعف مرافهمیدی از روز نخست
من ولی با چشم بازم در کمین گاه آمدم
دیدگاه ها (۱)

تن تو حس قشنگی به تنم می دهد وبهترین حس تنم حس هم آغوشی توست...

بیت زیبای کدامین غزلی برلب منکه غمت خط زده برمثنوی هرشب منسا...

شدہ ام دور ز آ غوش تو امشب یارمچہ ڪنم از غم مهجورے تو بیدارم...

لمس دستان قشنگت ، همچنان یک آرزوستخانه ی این دل خراب و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط