رمان عشق مهربون من part:22
*ویو جیمین*
همینطور محو نگاهش میکردم که با صداش به خودم اومدم
جنا:جیمین؟
جیمین:او بله؟
جنا:چی میخوری؟
جیمین:من کباب دنده ای میخورم تو چی میخوای؟
جنا:من نودل و دوکبوکی میخوام
جیمین:اوکی
گارسون رو صدا کردم و بهش گفتم که چی میخوایم علاوه بر اون یک پیزا هم سفارش دادم
نشسته بودیم که چشمم بو شوگایی افتاد که ته سالن نشسته و بهمون نگاه میکنه وای خدا
جنا:گفته بودید خواستید بهم چیزی بگید؟اتفاقی افتاده؟احیانا کار بدی کردم؟
جیمین:نههههه اصلا تو، تو کارت عالی هستی دقیقا مثل یونا فقط من میخواستم ی چیزی بهت بگم
جنا:اوم مرسی،گوشم با شماست(بخند کیوت)
جیمین: خب چیزه..امم...
نمیدونستم چطور بهش اعتراف کنم همینطور به پت پت افتاده بودم که گارسون اومد و غذا رو گذاشت
جیمین:اوم مرسی
داشتیم غذامونو میخوردیم که من همزمان با خوردن غذا به جنا نگاه میکردم اخه کیوتی در چه حد اخه، خیلی کیوت و ظریف غذا میخورد
خلاصه غذامونو تموم کردیم رفتم و حساب کردم
جنا:اخرش بهم نگفتید چی میخواید بگید
جیمین:اول بیا بریم شهر بازی
وقتی گفتم شهر بازی برقی توی چشماش به وجود اومد که توی این ۶ماه اصلا ندیدمش چشماش پر از ذوق کیوتی و زیبایی غیر قابل توصیفی شد
جنا:واقعا میریم شهر بازی
جیمین:اره،نمیترسی که
جنا:نه اصلا من عاشق ارتفاعم
جیمین:اووووو چه دختر شجاعی
سوار ماشینم شدیم و راه افتادیم به سمت شهر بازی
*ویو جنا*
وقتی تو رستوران بودیم لاری واقعا اومده بود و قشنگ ته سالن نشسته بود و ما رو دید میزد خدایا خندم گرفت ولی نخندیدم
بعد که رفتیم بیرون از رستوران بهم گفت میبرتم شهر بازی
وای از وقتی پدرم رو ازدست دادم دیگه اصلا نرفتم شهر بازی چون همیشه پدرم منو میبرد شهر بازی خیلی خوشحال شدم خیلییییییی زیااااااااد
سوار شدیم و راه افتادیم شهر بازی
تو ماشین بودیم که گوشی هردومون همزمان زنگ خورد
گوشیمو دیدم و بله همونطور که توقع داشتم لاری بود جواب دادم که بدون هیچ مقدمه ای گفت
لاری:همین الان زودی بهم بگو کجا دارید میرید بدووو
جنا:سلام،داریم میریم شهربازی
ولی جمله "داریم میریم شهربازی" رو هردومون باهم گفتیم یعنی وقتی من گفتم همزمان جیمین هم گفت
با تعجب بهمدیگه نگاه کردیم بعد ادامه دادیم
لاری:اوکی دارم میام
جنا:یاااا کجا کافیه دیگه
لاری:فعلا خدافظ
وای اصلا به حرفم اهمیت نداد و قطع کرد
جنا:ولی...
اوف از دست این دختر
*ویو جیمین*
خیلی باحال بود گوشی هردومون زنگ خورد مال منکه شوگا بود
جواب دادم و شوگا بدون هیچ مقدمه ای گفت
شوگا:عجله کن بگو کجا داری میبریش؟
جیمین:سلام،داریم میریم میریم شهربازی
من و جنا هردومون همزمان اینو گفتیم متعجب بهمدیگه نگاه کردیم و ادامه دادیم
وای خیلی باحال بود
شوگا:...
همینطور محو نگاهش میکردم که با صداش به خودم اومدم
جنا:جیمین؟
جیمین:او بله؟
جنا:چی میخوری؟
جیمین:من کباب دنده ای میخورم تو چی میخوای؟
جنا:من نودل و دوکبوکی میخوام
جیمین:اوکی
گارسون رو صدا کردم و بهش گفتم که چی میخوایم علاوه بر اون یک پیزا هم سفارش دادم
نشسته بودیم که چشمم بو شوگایی افتاد که ته سالن نشسته و بهمون نگاه میکنه وای خدا
جنا:گفته بودید خواستید بهم چیزی بگید؟اتفاقی افتاده؟احیانا کار بدی کردم؟
جیمین:نههههه اصلا تو، تو کارت عالی هستی دقیقا مثل یونا فقط من میخواستم ی چیزی بهت بگم
جنا:اوم مرسی،گوشم با شماست(بخند کیوت)
جیمین: خب چیزه..امم...
نمیدونستم چطور بهش اعتراف کنم همینطور به پت پت افتاده بودم که گارسون اومد و غذا رو گذاشت
جیمین:اوم مرسی
داشتیم غذامونو میخوردیم که من همزمان با خوردن غذا به جنا نگاه میکردم اخه کیوتی در چه حد اخه، خیلی کیوت و ظریف غذا میخورد
خلاصه غذامونو تموم کردیم رفتم و حساب کردم
جنا:اخرش بهم نگفتید چی میخواید بگید
جیمین:اول بیا بریم شهر بازی
وقتی گفتم شهر بازی برقی توی چشماش به وجود اومد که توی این ۶ماه اصلا ندیدمش چشماش پر از ذوق کیوتی و زیبایی غیر قابل توصیفی شد
جنا:واقعا میریم شهر بازی
جیمین:اره،نمیترسی که
جنا:نه اصلا من عاشق ارتفاعم
جیمین:اووووو چه دختر شجاعی
سوار ماشینم شدیم و راه افتادیم به سمت شهر بازی
*ویو جنا*
وقتی تو رستوران بودیم لاری واقعا اومده بود و قشنگ ته سالن نشسته بود و ما رو دید میزد خدایا خندم گرفت ولی نخندیدم
بعد که رفتیم بیرون از رستوران بهم گفت میبرتم شهر بازی
وای از وقتی پدرم رو ازدست دادم دیگه اصلا نرفتم شهر بازی چون همیشه پدرم منو میبرد شهر بازی خیلی خوشحال شدم خیلییییییی زیااااااااد
سوار شدیم و راه افتادیم شهر بازی
تو ماشین بودیم که گوشی هردومون همزمان زنگ خورد
گوشیمو دیدم و بله همونطور که توقع داشتم لاری بود جواب دادم که بدون هیچ مقدمه ای گفت
لاری:همین الان زودی بهم بگو کجا دارید میرید بدووو
جنا:سلام،داریم میریم شهربازی
ولی جمله "داریم میریم شهربازی" رو هردومون باهم گفتیم یعنی وقتی من گفتم همزمان جیمین هم گفت
با تعجب بهمدیگه نگاه کردیم بعد ادامه دادیم
لاری:اوکی دارم میام
جنا:یاااا کجا کافیه دیگه
لاری:فعلا خدافظ
وای اصلا به حرفم اهمیت نداد و قطع کرد
جنا:ولی...
اوف از دست این دختر
*ویو جیمین*
خیلی باحال بود گوشی هردومون زنگ خورد مال منکه شوگا بود
جواب دادم و شوگا بدون هیچ مقدمه ای گفت
شوگا:عجله کن بگو کجا داری میبریش؟
جیمین:سلام،داریم میریم میریم شهربازی
من و جنا هردومون همزمان اینو گفتیم متعجب بهمدیگه نگاه کردیم و ادامه دادیم
وای خیلی باحال بود
شوگا:...
۴.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.