شهریور جانم






شهریور جانم...!
حالا که داری می روی برو بسلامت
اما بدان عاشقانه هایم را هنوز نسروده ام
گذاشته ام تا پاییز بیاید
انارها برسند
برگها به پایم بیفتند
و در خش خش برگهای رنگارنگ پاییز،
همه عاشقانه هایم را برای عشقم بگویم .
آنوقت یقینا حسودی خواهی کرد
دیگر غم را طلاق خواهم داد...!
پاییز که بشود طبعم در حال گل دادن است
تا دلم بگیرد شعر میگویم
من عاشق پاییزم شهریور جان
عاشقش شده ام
دلت بسوزد...🍂🍁
دیدگاه ها (۲)

می خرامد غزلی تازه در اندیشه ی ماشاید آهوی تو رد می شود از ب...

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش ! سهم ما از عشق هم شد قسمت ...

چشم هايت سبز روشن، قامتت نيلوفريمن بلا گردان چشمت، ماهتابي ي...

بارها از خویش می‌پرسم که مقصودت چه بوددرک مرگ از مرگ کاری سا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط