گمگشته
از این زندگی خیالگونه بریده ام، کاش میشد برگردم به دورانی که هرگز زنده نبودهام مدادم بر روی کاغذ میلغزد، خط هایم درهمگسیخته و پر هیاهوست و قلبم...... و قلبم خالیست از تمامی خالی درست است هیچ چیز نیست،.
روزگاری را با اندوه به یاد میآورم که گرچه زندگی خیلی سختی داشته اما درون قلبم بارقهای از امید بود، فکر میکردم همه چیز درست میشودولی اکنون درماندهام، بی آنکه بدانم گاهی زار میزنم خندهدار نیست احساسات عجیب و غریبی دارم از نوشتن میهراسم آن هم من که روزگاری دوست داشت یک نویسنده باشد با آمال و آرزوهای بزرگ آن وقتها فکر میکردم که روزگاری دنیا را متحول خواهم کرد ه شدم فهمیدم من خود را نمیتوانم تغییر دهم چه برسد دنیا را آن هم دنیایی که هر روز غریبهتر از دیروز خویش میشود مسخرهتر آن است که حتی در نوشتههایم از گذشته میگویم گویی در گذشته مانده و فریب خوردهام، آری فریب خوردم فریب چیزی که مردم عشق میپندارنش! اشتباه نکن !
هیچ مردی در کار نیست و هیچ عشق عاشقانهای !
منظورم عشق به خانواده است، تازگیها فکر میکنم چرا خود را فدا کردم ،آن هم فدای کسانی که قدرم را نمیدانند.
چرا خود را قربانی ساختم و شدم آنکه بر مزارش شراب میریزند!
اندکی پیش ویدیویی را در اینستاگرام دیدم ،انجا یک مزار بود، شب بود، ماهی در آسمان نبود و اندکی نور کورسوی میدرخشید اطراف بر روی زمین پر از قبرهایی بود که صاحبانشان روزگاری میزیستند و پسرانی که بر بالین مزار مادری که تازه رفته بود شراب مینوشیدند و بازدید کنندگان صفحهشان را به پیاله شراب میهمان با خودم فکر کردم،
یعنی من هم میشوم مادری چون او؟
که مرگم بشود بزم فرزندانم؟!
داستان غریبی بود و چیزی که آزارم میداد کامنتهایی بود که با شکلکهای قلب و صورتکی خندان آنها را تشویق مینمودند !
به راستی چه بر سرمان آمده است؟
این را خودم پرسیدم آن هم از خودم جوابی پیدا نکردم اما راستی چه بر سر آرزوهای قشنگمان آمد همانهایی که در آن قهرمان هم روزگارهایمان بودیم میشدیم مادری که از فرزندانش در برابر گرگی جعلی محافظت میکرد و یا شوالیه شجاع که شاهزاده خانمش را نجات میداد اما اکنون اعداد سردرگممان کرده اند درونشان گم شدهایم و پیدا نمیشویم .
نمیدانم چه بگویم قلم نمینویسد، آشفتهام و خواب چشمانم را میرباید ، مثل همیشه برای تسکین غمها و دردهایم میخوابم و از کابوسی به کابوسی دیگر پناه میبرم وای برآشفته جانی که روحش مرده است
#غمگین #غمگینم #غمگینانه #غمگین_تنهایی_جدایی_فراموشی #غمگین_ویدیوغمگین #غمگینم_و_این_کافی_نیست
#غم_دیوانه_وار
روزگاری را با اندوه به یاد میآورم که گرچه زندگی خیلی سختی داشته اما درون قلبم بارقهای از امید بود، فکر میکردم همه چیز درست میشودولی اکنون درماندهام، بی آنکه بدانم گاهی زار میزنم خندهدار نیست احساسات عجیب و غریبی دارم از نوشتن میهراسم آن هم من که روزگاری دوست داشت یک نویسنده باشد با آمال و آرزوهای بزرگ آن وقتها فکر میکردم که روزگاری دنیا را متحول خواهم کرد ه شدم فهمیدم من خود را نمیتوانم تغییر دهم چه برسد دنیا را آن هم دنیایی که هر روز غریبهتر از دیروز خویش میشود مسخرهتر آن است که حتی در نوشتههایم از گذشته میگویم گویی در گذشته مانده و فریب خوردهام، آری فریب خوردم فریب چیزی که مردم عشق میپندارنش! اشتباه نکن !
هیچ مردی در کار نیست و هیچ عشق عاشقانهای !
منظورم عشق به خانواده است، تازگیها فکر میکنم چرا خود را فدا کردم ،آن هم فدای کسانی که قدرم را نمیدانند.
چرا خود را قربانی ساختم و شدم آنکه بر مزارش شراب میریزند!
اندکی پیش ویدیویی را در اینستاگرام دیدم ،انجا یک مزار بود، شب بود، ماهی در آسمان نبود و اندکی نور کورسوی میدرخشید اطراف بر روی زمین پر از قبرهایی بود که صاحبانشان روزگاری میزیستند و پسرانی که بر بالین مزار مادری که تازه رفته بود شراب مینوشیدند و بازدید کنندگان صفحهشان را به پیاله شراب میهمان با خودم فکر کردم،
یعنی من هم میشوم مادری چون او؟
که مرگم بشود بزم فرزندانم؟!
داستان غریبی بود و چیزی که آزارم میداد کامنتهایی بود که با شکلکهای قلب و صورتکی خندان آنها را تشویق مینمودند !
به راستی چه بر سرمان آمده است؟
این را خودم پرسیدم آن هم از خودم جوابی پیدا نکردم اما راستی چه بر سر آرزوهای قشنگمان آمد همانهایی که در آن قهرمان هم روزگارهایمان بودیم میشدیم مادری که از فرزندانش در برابر گرگی جعلی محافظت میکرد و یا شوالیه شجاع که شاهزاده خانمش را نجات میداد اما اکنون اعداد سردرگممان کرده اند درونشان گم شدهایم و پیدا نمیشویم .
نمیدانم چه بگویم قلم نمینویسد، آشفتهام و خواب چشمانم را میرباید ، مثل همیشه برای تسکین غمها و دردهایم میخوابم و از کابوسی به کابوسی دیگر پناه میبرم وای برآشفته جانی که روحش مرده است
#غمگین #غمگینم #غمگینانه #غمگین_تنهایی_جدایی_فراموشی #غمگین_ویدیوغمگین #غمگینم_و_این_کافی_نیست
#غم_دیوانه_وار
۱.۳k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.