فیک به عشق باور دارم
فیک به عشق باور دارم
پارت هشتم
ویو ا.ت :
رفتم جلوش وایسادم و گفتم :
+ خوبه نقطه نظرمون یکیه ...بریم
ویو راوی :
بلاخره رسیدن به دفتر ...
ا.ت در زد و وارد شدن تهیونگ باورش نمیشد مدیر ...اون ...کیم نامجون بود ...
+ ( ادای احترام ) سلام آقای کیم نامجون ...
ویو تهیونگ :
خشکم زد اونکه کیم نامجون بودددد... منو و اون تو مافیا دوستیم باهممم باورم نمیشد که بهم در این باره چیزی نگفته بود ما مافیاهای حرفه ای معمولا دو تا شغل داريم یکیش همین مافیاس یکیش هم شغل بارزمونه که مردم فکر میکنند شغلمون اونه مثلا الان همه فکر میکنن من یه آیدل ام و هیچ کس شک نمیکنه که من مافیا باشم ...اما کیم نامجون تاحالا بهم نگفته بود که مدیر این مدرسه اس ... میخواستم برم بغلش کنم چون خیلی وقت بود همو ندید بودیم ولی جلوی خودمو گرفتم تو همین فکرا بودم که نامجون حرف زد ( علامت نامجون × )
× آهای شما ... اسمت چیه ؟ سلامت کجاس؟ ادای احترامت کجاس ؟ خودت کجاییی؟؟(😂)
_ سلام آقای کیم نامجون من ... کیم تهیونگم ( ادای احترام )
× آها...حالا شد ... شما بچه ها باز چه گندی به بار اوردید؟ خانم کیم ا.ت از شما یکی انتظار نمیرفت
+ من ؟
× بله ..
+ من کاری نکردم شما که هیچی از داستان رو نشنیده اید بر چه اساسی قضاوت میکنید ؟
× خب ..حتی ازت انتظار نداشتم پات به دفتر باز شه ...حالا چه کاری کرده باشی چه نه ... بگذریم بگو چیشده ...
+ من و این اقا توی کلاس آقای باک هیون بودیم که ایشون به دلیل اینکه نرسیدن درست و کامل از درس جدید نکته برداری کنند از میخواستند بگیرند که آقای باک هیون در همون لحظه متوجه شد و ازمون خواست که ساکت باشیم و حرف نزنیم من بهشون موضوع رو توضیح دادم و سعی کردم که قانعشون کنم من کاری نکردم ولی ایشون به من تهمتِ بهم زدن کلاس و نقض قانون رو دادن و الان اینجام که کاملا بی گناهم و دارم کلاس رو الکی از دست میدم ...
× آها بله... ممنون خانم کیم ا.ت ...آقای کیم تهیونگ شما توضیح دهید چه اتفاقی افتاده ...
ویو تهیونگ:
وسط حرفای ا.ت صدای پیامک برای گوشیم اومد و گوشیمو باز کردم و با دیدن پیامک یه لحظه با ترس به نامجون نگاه کردم و بعدش سریع از دفتر دویدم بیرون ...
مایل به حمایت بیب ¿
پارت هشتم
ویو ا.ت :
رفتم جلوش وایسادم و گفتم :
+ خوبه نقطه نظرمون یکیه ...بریم
ویو راوی :
بلاخره رسیدن به دفتر ...
ا.ت در زد و وارد شدن تهیونگ باورش نمیشد مدیر ...اون ...کیم نامجون بود ...
+ ( ادای احترام ) سلام آقای کیم نامجون ...
ویو تهیونگ :
خشکم زد اونکه کیم نامجون بودددد... منو و اون تو مافیا دوستیم باهممم باورم نمیشد که بهم در این باره چیزی نگفته بود ما مافیاهای حرفه ای معمولا دو تا شغل داريم یکیش همین مافیاس یکیش هم شغل بارزمونه که مردم فکر میکنند شغلمون اونه مثلا الان همه فکر میکنن من یه آیدل ام و هیچ کس شک نمیکنه که من مافیا باشم ...اما کیم نامجون تاحالا بهم نگفته بود که مدیر این مدرسه اس ... میخواستم برم بغلش کنم چون خیلی وقت بود همو ندید بودیم ولی جلوی خودمو گرفتم تو همین فکرا بودم که نامجون حرف زد ( علامت نامجون × )
× آهای شما ... اسمت چیه ؟ سلامت کجاس؟ ادای احترامت کجاس ؟ خودت کجاییی؟؟(😂)
_ سلام آقای کیم نامجون من ... کیم تهیونگم ( ادای احترام )
× آها...حالا شد ... شما بچه ها باز چه گندی به بار اوردید؟ خانم کیم ا.ت از شما یکی انتظار نمیرفت
+ من ؟
× بله ..
+ من کاری نکردم شما که هیچی از داستان رو نشنیده اید بر چه اساسی قضاوت میکنید ؟
× خب ..حتی ازت انتظار نداشتم پات به دفتر باز شه ...حالا چه کاری کرده باشی چه نه ... بگذریم بگو چیشده ...
+ من و این اقا توی کلاس آقای باک هیون بودیم که ایشون به دلیل اینکه نرسیدن درست و کامل از درس جدید نکته برداری کنند از میخواستند بگیرند که آقای باک هیون در همون لحظه متوجه شد و ازمون خواست که ساکت باشیم و حرف نزنیم من بهشون موضوع رو توضیح دادم و سعی کردم که قانعشون کنم من کاری نکردم ولی ایشون به من تهمتِ بهم زدن کلاس و نقض قانون رو دادن و الان اینجام که کاملا بی گناهم و دارم کلاس رو الکی از دست میدم ...
× آها بله... ممنون خانم کیم ا.ت ...آقای کیم تهیونگ شما توضیح دهید چه اتفاقی افتاده ...
ویو تهیونگ:
وسط حرفای ا.ت صدای پیامک برای گوشیم اومد و گوشیمو باز کردم و با دیدن پیامک یه لحظه با ترس به نامجون نگاه کردم و بعدش سریع از دفتر دویدم بیرون ...
مایل به حمایت بیب ¿
۴.۸k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.