من کمی بیشتر از عشق تو را می فهمم

من "کمی" بیشتر از عشق ، "تو" را می فهمم !
راه زیاد است ، مهم نیست
گاهی در این برهوت
سرگردان می شوم ، مهم نیست !
باد پسم می زند مدام ،
سرما می رود توی جانم ،
مهم نیست !
خودم را بغل می کنم !
فقط می خواهم بدانم جاده هر قدر دراز و طولانی باشد،
آخرش یک جایی "تو" ایستاده ای ؟!
بین راه گاهی آدم هایی را می بینم
که آخر جاده شان هیچکس نیست.....
از این برهوت می افتند به برهوت دیگر.....!
و همین هراسانم می کند
و همین باعث می شود
تنهایی خودم را دوست بدارم ،
آخر من که جز "تو" کسی را ندارم...
دیدگاه ها (۰)

اردیبهشت ...از آن ماه‌های لعنتی ست که در آنکوه می‌چسبد،دریا ...

گاهی دلم یواشکی برایت تنگ می شود، بهانه ات را می گیرد دل است...

دلگیرماز فرداازتمام روزهاییکه با نبودن تو آغاز می شود...چقدر...

حال دلم خوش نیست. چطورازتویی بنویسم که ندارمت. نوشتن از فرشت...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

صحچپتر ۱۱ _ دفتر خاطرات پنهانشب...آسایشگاه در سکوتی فرو رفته...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط