رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سامان
#پارت_۱۹
بدون حرفی قبل اینکه اشکم درآدزدم بیرون ک ملیس اومدو رفتیم توماشین
ماهورم اومدوتوسکوت کامل راه افتادچقدرازهم دوربودیم چقدرغریبه!تودورترین نزدیک منی!
به محض اینکه رسیدیم پیاده شدمویه تشکروخدافظی ! بیشترشونمیتونسم وایسم یه لحظه به ماهور نگا کردم که حتی نگامم نمیکردبه خودم خندیدم که چقد احمقم!رفتم تو وگوشی خاموش یه خواب اورو تامام،حس هیچی نبود!
روزبعدشم همه چی اماده وبی یه روز زودتربی خدافظی از کسی رفتم تبریز!گوشیمم روشن نکردم
مگه مهمم بود؟فرقی میکرد؟!
اولین کاری ک بایدمیکردم رفتن سر خاک بابابود
دلم تنگ شده بودواس بابا!
باهمون چمدون رفتم پیشش
گلای تازه روسنگ قبرش بود،خوبه حداقلش هنوز یادشون نرفته باباجونمو!
منکه اصلانمیتونم فراموش کنم امابابایی شرمندتم کلی درگیر بودمونتونستم زودتربیام پیشت،دوروزدیگه دوسال ازرفتنت میگذره!
یادته گفتی قوی باش؟دیدی هنوزم قوی عم؟هنوزم ازهیچی دست نمی کشم؟بابایی دخترت عاشق شده!امامیخاددست بکشه ازش چون اون سهم من نیست!امااگه الان تو بودی میگفتی نه اصلادنیز منکه کم اوردن توکارش نیست،بابایی یه حسی بهم میگه بیخیالش نشم،امامیترسم!میترسم بدتر اذیت شم!اماتوهمیشه میگفتی هرچی که ادمونکشه قوی ترش میکنه منم که ازاولش همیشه دنبال تجربه کردن بودم تایادبگیرم!تسلیم نمیشم!بلاخره یامال من میشه یانمیشه اما تهش ازخودم راضیم که همه تلاشموکردم
کنارسنگ قبر بابادراز کشیدم
فعلامیخام استراحت کنم بابا!هضم همش برام سخته یهویی! وتحمل رفتن ب خونه ورفتوآمدای پارساایناو سپهر!
بابایی دیدی توخونت حرمت حرفتونگه نداشتن؟!منم اگه کاری کردم قبلابچگی بوده وگرنه منم دلم به زن پارسا شدن راضی نبود!هرچی بودمال بچگیمون بود
من سرقولم هستم باباجون دلم تنگ شده برات،کاش میشد بغلت کرد.کاش الان بودیومیگفتی دنیزپامیشی ازرواین خاک یابه مدت دوهفته تحریمی!کاش دعوام میکردیوقهر میکردی تا من عذاب وجدان بگیرم و خودمو لوس کنم! کاش به این زودی نمی رفتی!نمی بخشمشون،هیچوقت!.
* * * * * *
بخودم که اومدم دم دمای غروب بود
اه چقدبی حواسم من رفتم توخیابون ولی هیچ ماشینی نگه نمیداشت چندمین بعدیه ماشین نگه داشت اماتاکسی نبود!
راموکج کردم ک صدای بوقش بلندشدبرگشتم که باچهره جدیه امیرپارساروبرو شدم اه لعنت لعنت،به این شانس گه من!
شیشه رودادپایین
امیر:به به ترانه مادام،بو طرفان؟(ترانه خانوم ازاین طرفا؟)
-عامیر سندن هیچ سیکیلمادم(امیر،اصلا حوصله تو ندارم)
امیر:به به ترکی یادت نرفته!اصلا این موقع شب اینجا چه غلطی میکنی بیابالا؛تو نباید بیرون از این شهردرس میخوندی
-بعدعید یادم نره ازت رضایت نامه بگیرم!
امیر:من شوخی ندارم!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #جذاب #قشنگ #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
بدون حرفی قبل اینکه اشکم درآدزدم بیرون ک ملیس اومدو رفتیم توماشین
ماهورم اومدوتوسکوت کامل راه افتادچقدرازهم دوربودیم چقدرغریبه!تودورترین نزدیک منی!
به محض اینکه رسیدیم پیاده شدمویه تشکروخدافظی ! بیشترشونمیتونسم وایسم یه لحظه به ماهور نگا کردم که حتی نگامم نمیکردبه خودم خندیدم که چقد احمقم!رفتم تو وگوشی خاموش یه خواب اورو تامام،حس هیچی نبود!
روزبعدشم همه چی اماده وبی یه روز زودتربی خدافظی از کسی رفتم تبریز!گوشیمم روشن نکردم
مگه مهمم بود؟فرقی میکرد؟!
اولین کاری ک بایدمیکردم رفتن سر خاک بابابود
دلم تنگ شده بودواس بابا!
باهمون چمدون رفتم پیشش
گلای تازه روسنگ قبرش بود،خوبه حداقلش هنوز یادشون نرفته باباجونمو!
منکه اصلانمیتونم فراموش کنم امابابایی شرمندتم کلی درگیر بودمونتونستم زودتربیام پیشت،دوروزدیگه دوسال ازرفتنت میگذره!
یادته گفتی قوی باش؟دیدی هنوزم قوی عم؟هنوزم ازهیچی دست نمی کشم؟بابایی دخترت عاشق شده!امامیخاددست بکشه ازش چون اون سهم من نیست!امااگه الان تو بودی میگفتی نه اصلادنیز منکه کم اوردن توکارش نیست،بابایی یه حسی بهم میگه بیخیالش نشم،امامیترسم!میترسم بدتر اذیت شم!اماتوهمیشه میگفتی هرچی که ادمونکشه قوی ترش میکنه منم که ازاولش همیشه دنبال تجربه کردن بودم تایادبگیرم!تسلیم نمیشم!بلاخره یامال من میشه یانمیشه اما تهش ازخودم راضیم که همه تلاشموکردم
کنارسنگ قبر بابادراز کشیدم
فعلامیخام استراحت کنم بابا!هضم همش برام سخته یهویی! وتحمل رفتن ب خونه ورفتوآمدای پارساایناو سپهر!
بابایی دیدی توخونت حرمت حرفتونگه نداشتن؟!منم اگه کاری کردم قبلابچگی بوده وگرنه منم دلم به زن پارسا شدن راضی نبود!هرچی بودمال بچگیمون بود
من سرقولم هستم باباجون دلم تنگ شده برات،کاش میشد بغلت کرد.کاش الان بودیومیگفتی دنیزپامیشی ازرواین خاک یابه مدت دوهفته تحریمی!کاش دعوام میکردیوقهر میکردی تا من عذاب وجدان بگیرم و خودمو لوس کنم! کاش به این زودی نمی رفتی!نمی بخشمشون،هیچوقت!.
* * * * * *
بخودم که اومدم دم دمای غروب بود
اه چقدبی حواسم من رفتم توخیابون ولی هیچ ماشینی نگه نمیداشت چندمین بعدیه ماشین نگه داشت اماتاکسی نبود!
راموکج کردم ک صدای بوقش بلندشدبرگشتم که باچهره جدیه امیرپارساروبرو شدم اه لعنت لعنت،به این شانس گه من!
شیشه رودادپایین
امیر:به به ترانه مادام،بو طرفان؟(ترانه خانوم ازاین طرفا؟)
-عامیر سندن هیچ سیکیلمادم(امیر،اصلا حوصله تو ندارم)
امیر:به به ترکی یادت نرفته!اصلا این موقع شب اینجا چه غلطی میکنی بیابالا؛تو نباید بیرون از این شهردرس میخوندی
-بعدعید یادم نره ازت رضایت نامه بگیرم!
امیر:من شوخی ندارم!
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #جذاب #قشنگ #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۸.۷k
۰۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.