رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_21
مامان:بیاین یه چیزی بخورید
سرک کشیدم تو اشپرخونه دادزدم
-جوووون اسنک مامان پز!
دلم تنگ شده بودا
سپهر:بنده بجات فیض بردم!
رفتیم تو اشپزخونه ونوش جان کردیم کلی گپ زدیم و با شوخیای سپهر خندیدم،چقد دلم واسه این بشر تنگ شده بود با شوخیاش یادسامی افتادم ،دلم واسه اونوملیس تنگ میشه ، واسه ماهوری م که نداشتمش!
رفتم تو اتاقم وچمدونم وخالی کردم لباس راحتی پوشیدم خودمو انداختم رو تخت... چشامو بستم همه این6ماه واسم مرور شد!
چی میشداگه... اه حالاکه نشده بچسب به بقیش ببین خونه چقدخوبه کنارمامان و سپهر چقد خسته بودم
همونجا خوابم برد.
* * * * * *
بیدارکه شدم دیدم ساعت8دستوصورتمو شستم سروصدایی شنیدم رفتم دیدم امیر داره دادوبیداد میکنه
و سپهرم همراهشه سرصورتشون خونی بود اینادعوا کردن منو که دید باخشم اومد سمتم!
امیردادو بیداد میکرد:ببینم ترانه تو چجور ادمی هستی هان؟ عجب ادم دورو ودروغگویی هستی!
مث خودش داد زدم
_متوجه نمیشم چی میگی چته؟!
امیر پوزخندزد:دوساال رابطه پنهونی!
دوساال ساکت بودم هیچی نگفتم جلو همه زدی خوردم کردی خودت عاشقم کردی خودت میگفتی دوسم داری تا حرف عموی خدابیامرزو شنیدی گفت نمیخاد من دادمادش بشم زدی زیر همه چی ولی بازم باهام بودی دیشبم برداشتم رسوندمت اینجاگناه من چی بود هان؟تو که منو نابود کردی تو این دوسال ترانه من مردم ازاین نداشتنت دیگه کل شهر فهمیدن چقد دوست دارم توعم داشتی ولی... ببینم چه چرت و پرتی به سپهر گفتی؟!من بودم دیشب یادی از گذشته کردم یا تو؟من اصا کاری بهت نداشتم !
بابهت بهش خیره شده بودم خدای من یه ادم تا چه حدی میتونه دروغ بگه!
-امیر چه گهی میخای بخوری هان؟!
هدفت چیه چقددروغ بهم میبافی دیشب توی عوضی بهم دست زدی منوبوسیدی میدونی نمیخامت انقد اذیتم میکنی!
امیرباپوزخند:
نه بابا واقعا؟من بودم گفتم دلم کلی تنگ شده برگردم به قبل؟من بودم یاتو؟حتی یادته گفتی شبو نمیری خونه؟بریم هت...
خون به مغزم هجوم اورد و یه سیلی بهش زدم
-خیلی کثافتی امیر،خیلی.
بابا حق داشت!ازت متنفرم ، ازت متنفرم عوضی.
بازم پوزخند زد:ازم متنفری که میخاستی باهام بخوابی؟!!!!!
سپهربا عصبانیت باچشم و ابرو برام خط ونشون میکشیدو امیرپوزخند میزد
-خیلی کثافتی امیر بروگمشو بیرون نمیخام ببینمت پستِ دروغگو
امیر:دیدی جوابی نداری که بدی؟دیدی چون ترسیدی من به کسی چیزی بگم اومدی به سپهردروغ گفتی!
با تنفربهش خیره شدم
-هیچوقت نمی بخشمت نه تورو نه اون باباتو!خیلی نامردین بخداقسم
امیر:این نامردی که میگی بخاطر اینه که دیشب پیشنهاد رابطه تو رد کردم نه؟
سپهر باعصبانیتاومد طرفم و یه سیلی بهم زد! اشکم چکید رو گونم...!
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
مامان:بیاین یه چیزی بخورید
سرک کشیدم تو اشپرخونه دادزدم
-جوووون اسنک مامان پز!
دلم تنگ شده بودا
سپهر:بنده بجات فیض بردم!
رفتیم تو اشپزخونه ونوش جان کردیم کلی گپ زدیم و با شوخیای سپهر خندیدم،چقد دلم واسه این بشر تنگ شده بود با شوخیاش یادسامی افتادم ،دلم واسه اونوملیس تنگ میشه ، واسه ماهوری م که نداشتمش!
رفتم تو اتاقم وچمدونم وخالی کردم لباس راحتی پوشیدم خودمو انداختم رو تخت... چشامو بستم همه این6ماه واسم مرور شد!
چی میشداگه... اه حالاکه نشده بچسب به بقیش ببین خونه چقدخوبه کنارمامان و سپهر چقد خسته بودم
همونجا خوابم برد.
* * * * * *
بیدارکه شدم دیدم ساعت8دستوصورتمو شستم سروصدایی شنیدم رفتم دیدم امیر داره دادوبیداد میکنه
و سپهرم همراهشه سرصورتشون خونی بود اینادعوا کردن منو که دید باخشم اومد سمتم!
امیردادو بیداد میکرد:ببینم ترانه تو چجور ادمی هستی هان؟ عجب ادم دورو ودروغگویی هستی!
مث خودش داد زدم
_متوجه نمیشم چی میگی چته؟!
امیر پوزخندزد:دوساال رابطه پنهونی!
دوساال ساکت بودم هیچی نگفتم جلو همه زدی خوردم کردی خودت عاشقم کردی خودت میگفتی دوسم داری تا حرف عموی خدابیامرزو شنیدی گفت نمیخاد من دادمادش بشم زدی زیر همه چی ولی بازم باهام بودی دیشبم برداشتم رسوندمت اینجاگناه من چی بود هان؟تو که منو نابود کردی تو این دوسال ترانه من مردم ازاین نداشتنت دیگه کل شهر فهمیدن چقد دوست دارم توعم داشتی ولی... ببینم چه چرت و پرتی به سپهر گفتی؟!من بودم دیشب یادی از گذشته کردم یا تو؟من اصا کاری بهت نداشتم !
بابهت بهش خیره شده بودم خدای من یه ادم تا چه حدی میتونه دروغ بگه!
-امیر چه گهی میخای بخوری هان؟!
هدفت چیه چقددروغ بهم میبافی دیشب توی عوضی بهم دست زدی منوبوسیدی میدونی نمیخامت انقد اذیتم میکنی!
امیرباپوزخند:
نه بابا واقعا؟من بودم گفتم دلم کلی تنگ شده برگردم به قبل؟من بودم یاتو؟حتی یادته گفتی شبو نمیری خونه؟بریم هت...
خون به مغزم هجوم اورد و یه سیلی بهش زدم
-خیلی کثافتی امیر،خیلی.
بابا حق داشت!ازت متنفرم ، ازت متنفرم عوضی.
بازم پوزخند زد:ازم متنفری که میخاستی باهام بخوابی؟!!!!!
سپهربا عصبانیت باچشم و ابرو برام خط ونشون میکشیدو امیرپوزخند میزد
-خیلی کثافتی امیر بروگمشو بیرون نمیخام ببینمت پستِ دروغگو
امیر:دیدی جوابی نداری که بدی؟دیدی چون ترسیدی من به کسی چیزی بگم اومدی به سپهردروغ گفتی!
با تنفربهش خیره شدم
-هیچوقت نمی بخشمت نه تورو نه اون باباتو!خیلی نامردین بخداقسم
امیر:این نامردی که میگی بخاطر اینه که دیشب پیشنهاد رابطه تو رد کردم نه؟
سپهر باعصبانیتاومد طرفم و یه سیلی بهم زد! اشکم چکید رو گونم...!
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن
۹.۸k
۰۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.