عشق غیر منتظره پارت 15

ویو دامیان^

خیلی حالم خراب بود احساس می کردم زندگی دیگه برام معنی نداره آنیا تو دستای خودم جون داده بود اون جانتان هم با حرفش حالم رو بدتر کرد ولی تقصیر من بود اون راست میگفت اگه من میتونستم کاری کنم

اوین: جناب دامیان...اون حالش خوب میشه مطمعنم!

دامیان: ممنون...ولی مگه نشنیدی؟ پرستارها میگفتن هیچی خون تو بدنش نمونده (لحنش ناراحته)

راننده: جناب دزموند بفرمایید

دامیان: باشه...خدافظ

امیل و اوین: خدافظ

خانه دزموند^

خدمتکار: جناب دامیان لطفا بفرمایید به حمام

دامیان: باشه...میگم مادر و برادرم کجان؟

خدمتکار: مادرتون دیروز به سوئیس رفته و برادرتون هم برای تحصیل بیشتر به لندن رفتن

دامیان: ممنون...

بعد حمام میز شام

دامیان: من گشنه نیستم خودتون بخورید...اگه هم موند بریزین....

خاطره^

آنیا: پسر دوم شما که اینهمه غدا می خورین بقیه اش رو چکار میکنین؟

دامیان: میریزیم دور...

آنیا: وای نه!! خب بین فقرا تقسیم کنید

پایان خاطره^

دامیان: بقیه اش هم بین فقرا تقسیم کنید

خدمتکار با کمی شک: ب. ..بله جناب دامیان

دامیان توی اتاقش^

ذهن دامیان: آنیا بهم گفت مراقب گیره هاش باشم پس منم اون ها رو کلا توی کیفم میزارم...

بعد هم به آنیا توی عکس آخر سال سوم نگاه میکنه بعد میخوابه

فردا خانه ی فورجر^

آنیا با داد: وای خدا الان اتوبوس میره که!!

لوید: آنیا لازم نیست بری مدرسه دخترم

یور: پدرت راس میگه آنیا جان!

آنیا: ببخشید...خدافظ

آنیا اتوبوس رو از دست داده بود برای همین باید پیاده میرفت پس خیلی سریع دوید و وقتی به مدرسه رسید...

ذهن آنیا: خب اول باید برم دفتر هندرسون...چرا هرکی من رو میبینم اینجوری...خاک تو سرت آنیا انقدر سفیدی ملت فکر میکنن روحی

آنیا: به خدا من روح نیستم

بعد هم میره دفتر هندرسون

تق تق

هندر: بفرمایید

آنیا: وای سلام هوفف!! چقدر دفترتون دوره اومدم برای اینکه پلیورلم انقد کثیفه توجیهه بدم

ذهن هندر: پس دروغ نبوده که فورجر خوب شده؟
هندر: میتونی بری ولی کلاس امروز زنگ اول آزاده

آنیا: ممنون...راستی خیلی ببخشید که تکالیف دیروز رو ننوشتم آخه نمیدونستم چیه؟

هندر: موردی نداره

ویو حیاط^

آنیا: اوا سلام امیل سلام بکی!

امیل: سلام آ....آنیا؟! یا خدا من دارم یه روح میبینم

بکی=تعریف کردن ماجرا

امیل: دختر تو دیگه ته خر جونی! ! راستی دامیان پشت مدرسه است

آنیا: ممنون

آنیا در حال رفتن به سمت حیاط پشتی بود که...

آنیا: سلام اوین!

اوین:.... می دونستم من ابر قدرت دارم من سوپرمن شدم(لحن شاسکولی)

بکی: جوگیر بیا همه چی رو بهت میگم
دیدگاه ها (۵)

شروعی دوباره پارت 15/5

عشق غیر منتظره پارت16

راستی تا یادم نرفته لباس آنیا تو جشن

عشق غیر منتظره پارت14 ( خودم قاطی کردم)

عشق غیر منتظره پارت22

عشق غیر منتظره پارت21

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط