عشق غیر منتظره پارت16
امیلی: دامی؟؟ اون دختره زنده است؟!
دامیان: اون به درخت میگن بهش بگو آنیا!
امیلی: حالا هرچی بیا با هم بریم سر کلاس
دامیان: من با اکیپمون میرم نه تو!
آنیا: پس من میرم به بکی و بقیه بگم بیان
دامیان: خب چه کاریه؟ باهم میریم پیششون از همونجا میریم دیگه
آنیا: باشه...فقط امیدوارم سر کلاس ورزش بخیه ام مثل دیروز باز نشه
دامیان: دیروز چی شده بود؟؟!! دختر تو عقل از سرت پریده ها!
امیلی: اوه راستی آنیا جاناتان داشت دنبالت می گشت
ذهن دامیان: اون پسره...
آنیا: من با اون شاهزاده هیچ حرفی ندارم...وای کلاس دیر شد!
بعد هم لباس دامیان رو میگیره و با سرعت موشک هایپر سونیک میره و تو راه بکی و بقیه هم میگیره و میرن سر کلاس ورزش
دامیان: چی شد؟! مگه ما الان تو حیاط نبودیم؟
بکی: یا خدا!
اوین: دیدید گفتم سوپر خر...نه ببخشید سوپر من شدم؟
امیل: داداش سوپر خر بیشتر بهت میاد
اوین: بد جنس
معلم: خب بچه ها امروز وستی و والیبال داریم...اوه میبینم خانم فورجر هم که اینجاست!
جاناتان: چی!!؟؟ آنیا وای خیلی خوشحالم که میبینمت
ذهن آنیا: من نه
معلم: فورجر اگه میخوای می تونی...
آنیا: من بازی می کنم!
توی وستی آنیا با یه ضربه کل تیم حریف رو شکست داد و توی والیبال هم پرش هایی میزد که یه بار نزدیک بود سرش بخوره به سقف! دهن همه کف کرده بود
آنیا: من خیلی خفنم
بعد هم دستاش رو بالا میگیره و کش میاد که یهو...جررررر
آنیا: ای بابا بازم بخیه ام باز شد
دامیان: چی!!. زود باش دختر بیا بریم...ایسگا گرفتی تو که اصلا خون ریزی نداری!
آنیا: چون خون ندارم امروز میرم مرکز اهدای خون!
معلم: یعنی بدون خون اینجوری بازی کردی؟!
آنیا: آره خب
بکی: دوست منه ها!!
همه: 😱😱😱😱😱
دامیان: اون به درخت میگن بهش بگو آنیا!
امیلی: حالا هرچی بیا با هم بریم سر کلاس
دامیان: من با اکیپمون میرم نه تو!
آنیا: پس من میرم به بکی و بقیه بگم بیان
دامیان: خب چه کاریه؟ باهم میریم پیششون از همونجا میریم دیگه
آنیا: باشه...فقط امیدوارم سر کلاس ورزش بخیه ام مثل دیروز باز نشه
دامیان: دیروز چی شده بود؟؟!! دختر تو عقل از سرت پریده ها!
امیلی: اوه راستی آنیا جاناتان داشت دنبالت می گشت
ذهن دامیان: اون پسره...
آنیا: من با اون شاهزاده هیچ حرفی ندارم...وای کلاس دیر شد!
بعد هم لباس دامیان رو میگیره و با سرعت موشک هایپر سونیک میره و تو راه بکی و بقیه هم میگیره و میرن سر کلاس ورزش
دامیان: چی شد؟! مگه ما الان تو حیاط نبودیم؟
بکی: یا خدا!
اوین: دیدید گفتم سوپر خر...نه ببخشید سوپر من شدم؟
امیل: داداش سوپر خر بیشتر بهت میاد
اوین: بد جنس
معلم: خب بچه ها امروز وستی و والیبال داریم...اوه میبینم خانم فورجر هم که اینجاست!
جاناتان: چی!!؟؟ آنیا وای خیلی خوشحالم که میبینمت
ذهن آنیا: من نه
معلم: فورجر اگه میخوای می تونی...
آنیا: من بازی می کنم!
توی وستی آنیا با یه ضربه کل تیم حریف رو شکست داد و توی والیبال هم پرش هایی میزد که یه بار نزدیک بود سرش بخوره به سقف! دهن همه کف کرده بود
آنیا: من خیلی خفنم
بعد هم دستاش رو بالا میگیره و کش میاد که یهو...جررررر
آنیا: ای بابا بازم بخیه ام باز شد
دامیان: چی!!. زود باش دختر بیا بریم...ایسگا گرفتی تو که اصلا خون ریزی نداری!
آنیا: چون خون ندارم امروز میرم مرکز اهدای خون!
معلم: یعنی بدون خون اینجوری بازی کردی؟!
آنیا: آره خب
بکی: دوست منه ها!!
همه: 😱😱😱😱😱
- ۹.۵k
- ۰۵ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط