My sweet trouble

My sweet trouble 7۷✨

° راستش من تو این مدت با سایون خیلی خوب بودم و رفیق های خوبی بودیم، اون همیشه در مورد تو و اینکه چقدر مهربون و خوشگلی حرف میزد می‌گفت خیلی دوسش دارم، الان حالش خوب نیست اون به کمک تو نیاز داره!

منظورت.....چیه؟؟

° سایون خیلی پشیمونه ولی هیچ تقصیری نداره جز اینکه عاشق شده! اون نمی‌خواست هیچوقت اذیتت کنه حتی برای اینکه فرار کنی اون کمک کرد!

چ..چی؟ میشه درست بگی..چ.. چجوری ؟

° وقتی بهشون اومده بود فهمید که تو رفتی خیلی ناراحت بود اما بازم سعی کرد نگهبان هارو مشغول کنه تا متوجه رفتن تو نشن و همینطور سلین رو! داشت زمان می‌خرید تا بتونی از اونجا دور شی! الان نمی‌تونه خودشو ببخشه با اینکه هیچ تقصیری نداره اما میگه آنیا باید منو ببخشه! لطفا برو باهاش حرف بزن..... این آدرسشه، خواهش میکنم

حتما میرم! م..ممنون که بهم گفتی!
° خواهش میکنم، من دیگه میرم لطفا خوب فکر کن اون بهت نیاز داره

باشع ممنون

سریع به سمت آدرسی که بهم داده بود رفتم، به خونه کوچیک که تو آدرس نوشته بود رسیدم رفتم جلو و زنگ درو زدم، سایون باز کرد، صورتش پر زخم بود چی شده آخه ؟ با دیدنم تعجب کرده بود : میتونم بیام تو؟

سایون: ها...البته...ارع بیا

رفتم داخل و روی صندلی نشستم، سایون اومد و بدون مقدمه شروع کردم به حرف زدن: سایون صورتت؟

سایون: چیزی نیست، خوب میشه
خب من همه چیو میدونم اینکه بهم کمک کردی، اینکه هیچ تقصیری نداری، همه و همه رو میدونم و اینجام که بگم من... ازت ناراحت نیستم!

سایون: واقعا میگی؟ آنیا من بهت بدی کردم ازت نپرسیدم میخای یا ن و فقط مثل یه احمق چشام رو بسته بودم و از سلین پیروی میکردم! منو ببخش

سایون همه چی گذشت، من ازت دلخور نیستم اینا همش تقصیر اون بود، و نیازی به بخشش نیست

سایون: باشع ولی لطفا بگو منو می‌بخشی
لبخند زدم و گفتم: باشع می‌بخشمت

قطره اشکی آروم از چشمم چکید و با ذوق گفت : ممنونم ازت، تو خیلی مهربونی آنیا

خواهش میکنم، الانم آماده شو بریم باهم اینجا جای موندن نیست

سایون: نه نمیخوام مزاحم شم، میدونم تهیونگ هم نمیخواد منو ببینه
بیا دیگه چیزی نمیشه، ما همیشه دوست بودیم و از این به بعد هم هستیم، دوستا چیکار میکنن؟ اشتباهات شون رو نادیده میگیرن و هوای همو دارن


با سایون رفتیم خون در و برای بچه‌ها همه چیو تعریف کردم، تهیونگ اومد و با دیدنظ عصبی شد : این اینجا چیکار میکنه؟؟

عشقم آروم باش، بیا برات توضیح میدم
رفتیم تو اتاق و همه چیو بهش گفتم، هر چند هنوزم حرصی بود اما من تهیونگ رو می‌شناسم نمی‌تونه زیاد با کسی بد باشع انقدر که قلبش مهربونه...
بالاخره با کلی توضیح قبول کرد که سایون رو ببخشه، و اینم بگم که سایون واقعا خطا نکرده بود تنها خطا اون عاشق شدن بود! اماهیه عشق اشتباه که خودش الان پی برده بود بهش!

چند روز بعد:
خیلی خوشحال بودم با اینکه این چند روز خونه خیلی شلوغ بود اما لذت دور هم بودن و خندیدن های نصف شب این روزا رو مثل بهشت کرده بود، جدیدا سودا به سایون علاقه مند شده بود و همش با تایلا اذیتش می‌کردیم و از خجالت سرخ میشد.

اما بیشترین چیز تو این روزا حرص خوردن تهیونگ بود، هر وقت می‌خواست کاری کنه یه چیزی میشد، ولی با این حال بازم دیشب رفتیم حمام چون دیگه تحمل نداشت ولی به این راضی نبود...

شبتون بخیر 🫶🏻☺️
حمایت یادتون نره:)
دیدگاه ها (۸)

🛐🤤

My sweet trouble 76✨رفتیم تو اتاق که درو بست : خب چی می‌خواس...

My sweet trouble 75✨_ نگران نباش عزیزم اومده تجربه کسب کنه!ب...

My sweet trouble 60✨اسلاید دوم: سایونسوم: تهیونگ با سردرد شد...

My sweet trouble 67✨نمیدونم چند ساعت توی این خراب شده بودیم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط