آن بالاها

"آن بالاها
هواپیمای بزرگی گیر کرده
لای ابرها"

مردی در کوچه های بن بست می دود

"این پایین ها
کشتی بزرگی گیر کرده
لای تورها"

مردی در کوچه های بن بست می دود

از دست هات بی خبرم
دور مانده ام از همه جا
و دنیا سرخ است پشت این ترافیک
جا مانده ام لای سیم های خاردار
سیم های تلفن
من گیر کرده ام
پشت بوق های ممتد

من از همین کوچه های بن بست
به دشت ها و دامنه های زیادی رسیده ام
درست مثل ماهی سمجی
که می خواست در قوطی کنسرو
شنا کند

#بهزاد_عبدی
دیدگاه ها (۱)

گاهی خوابت را می بینمبی صدابی تصویرمثل ماهی که در آب های تار...

آسمان، آبی ترآب، آبی ترمن در ایوانم، رعنا سر حوض.رخت می شوید...

بین رنج بردن و هیچ، به ما حق انتخاب داده اند؛ من رنج را بردا...

به تو سلام می‌کنم کنارِ تو می‌نشینمو در خلوتِ تو شهرِ بزرگِ ...

فقط کنار تو..!

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁷" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط