برای تو مینویسم که

برای تو می‌نویسم که
«شعر در باغ تنت
شکوفه می‌زند از
بهار نارنـــــــجی که
شبِ زمستانیِ تنهایی‌ام را
آغشته به عطرآگینیِ نفس‌های اردیبهشتی می‌کند که
دستش با تمامِ هذیان‌های آلوده به عشق تو
در یک کاسه است..»

برای تو است که می‌نویسم
«تلاقیِ این همه بهار
با بوسه‌های تو اتفاقی نیست..
گیرم که باغ تنت
در پشت پرچین‌های تو در تو
به اسارت نشسته باشد..
همین که
از هوای این شعر
به گل می‌نشینی از عشق.. یعنی
رسالتِ بهشت را
در حق آغوشِ من تمام کرده‌ای..»

برای تو خواهم نوشت که
« هوا در منهای تو
همیشه یخ‌بندان است..
و اشک در منفیِ نگاهت
همیشه به انجماد می‌رسد.. اما
من هنوز امید دارم به
تحویلِ این تنهایی در بهارِ آغوشِ تو..

زمستان نخواهد ماند..
و شعر در آغوشِ تو به بار خواهد نشست..»
دیدگاه ها (۳)

مسیرم نمی خوردبه کوچه هایی که یک شبِ مهتاب،ماه را ارزانی خوا...

همه ما گره‌های زیادی داریم. گره‌هایی‌ که نه باز می‌‌شوند و ن...

بهشتِ خدا را پس می زنمتا لــب هایت را پیش بکشم..دست من نیستا...

نگاهت می‌کنم وته‌مانده‌های آتشی کهدر زیرِ خاکستر شعرم_ انگار...

برای تو...خواهم نوشت کههوا در منهای توهمیشه یخبندان استو اشک...

و BBC هم حرف شمارو بازنشر کرد که تایید کنه که هاااا هاااا ها...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط