برای تو مینویسم که
برای تو مینویسم که
«شعر در باغ تنت
شکوفه میزند از
بهار نارنـــــــجی که
شبِ زمستانیِ تنهاییام را
آغشته به عطرآگینیِ نفسهای اردیبهشتی میکند که
دستش با تمامِ هذیانهای آلوده به عشق تو
در یک کاسه است..»
برای تو است که مینویسم
«تلاقیِ این همه بهار
با بوسههای تو اتفاقی نیست..
گیرم که باغ تنت
در پشت پرچینهای تو در تو
به اسارت نشسته باشد..
همین که
از هوای این شعر
به گل مینشینی از عشق.. یعنی
رسالتِ بهشت را
در حق آغوشِ من تمام کردهای..»
برای تو خواهم نوشت که
« هوا در منهای تو
همیشه یخبندان است..
و اشک در منفیِ نگاهت
همیشه به انجماد میرسد.. اما
من هنوز امید دارم به
تحویلِ این تنهایی در بهارِ آغوشِ تو..
زمستان نخواهد ماند..
و شعر در آغوشِ تو به بار خواهد نشست..»
«شعر در باغ تنت
شکوفه میزند از
بهار نارنـــــــجی که
شبِ زمستانیِ تنهاییام را
آغشته به عطرآگینیِ نفسهای اردیبهشتی میکند که
دستش با تمامِ هذیانهای آلوده به عشق تو
در یک کاسه است..»
برای تو است که مینویسم
«تلاقیِ این همه بهار
با بوسههای تو اتفاقی نیست..
گیرم که باغ تنت
در پشت پرچینهای تو در تو
به اسارت نشسته باشد..
همین که
از هوای این شعر
به گل مینشینی از عشق.. یعنی
رسالتِ بهشت را
در حق آغوشِ من تمام کردهای..»
برای تو خواهم نوشت که
« هوا در منهای تو
همیشه یخبندان است..
و اشک در منفیِ نگاهت
همیشه به انجماد میرسد.. اما
من هنوز امید دارم به
تحویلِ این تنهایی در بهارِ آغوشِ تو..
زمستان نخواهد ماند..
و شعر در آغوشِ تو به بار خواهد نشست..»
- ۵۴۶
- ۱۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط