مسیرم نمی خورد

مسیرم نمی خورد
به کوچه هایی که یک شبِ مهتاب،
ماه را ارزانی خواب هایم کند..

این کوچه ها که
بویی از مهتاب نبرده اند
وقتی خانه به خانه سکوت هنوز هم
میان تار و کمانچه
فرقی برای خاموشی، نمی گذارد..

.
.
در شب بی تپش
یک پای رفتنش لنگ بود..،
مردی که خودش را به آتش می کشید
تا باور دنیا را عوض کند.. که تنها او فهمیده بود
گنجشکک اشی مشی، دیگر
بالهایش جایی برای باران خوردن ندارد..

آری..
هنوز هم
یه مرد بود، یه مرد.. که
کنار نمی آمد تا شب راه خودش را برود..
یک مرد
که تنهایی اش را تنها
خیرات چهاردیواری ترانه هایش می کرد
که خوب می دانست
هیچ کس با او نمی ماند
هیچ کس..
آنکه ذات درد را باید صدا باشد..

.
.
جای فرهاد خالی..
که تنهایی را به ترانه تعمیم داد
تا طول بکشیم در هفته ای خاکستری
که هیچ وقت حرف تازه ای برای مان نداشت..

جای فرهاد خالی
که عاشقانه یادمان می داد که
تنها تعریف مان از عشق، یک سقف بی روزن باشد..
یک سقف
به اندازه قلب من و تو
تا زندگی را زیر آن، اندازه بگیرم.
دیدگاه ها (۱)

همه ما گره‌های زیادی داریم. گره‌هایی‌ که نه باز می‌‌شوند و ن...

ما زن ها، ما دخترهاخودمان تیشه به ریشه هم جنسمان زدیموقتی می...

برای تو می‌نویسم که«شعر در باغ تنتشکوفه می‌زند ازبهار نارنــ...

بهشتِ خدا را پس می زنمتا لــب هایت را پیش بکشم..دست من نیستا...

شنیدن عبارت دوستت دارم : ♥️ برای یک مرد...او را برای مصاف با...

عشق ما را نجات خواهدداد. زن این را گفت و سایه‌ی آبی زد. مرد ...

_درخت باشم ... یک‌ گوشه ی این دنیای بزرگ افتاده باشم تنهای ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط