فیک چرا تو

#فیک: چرا تو؟
پارت صَدو پنج☆
یونا: چـ.... چیه؟
+من کنارتم از چی میخای بترسی؟
_خـ.... خب تو کنارمی دلیل نمیشه از ارتفاع نترسم*سعی میکنه با لِئو چش تو چشم نشه*
+پس.... میخای تو بغلم بشینی
_ها؟یاا مگه من بچمم....
+جدی میگم.... تو بغلم بشین.. از هیچیم نترس من کنارتم و مطمئن باش نمیزارم هیچ بلایی سر بچه کوچولوم بیاد*دستشو میزاره رو سر یونا و نوازشش میکنه*
( دیس ایز مای تایپ🙄🫣🤌🏻)
یونا: نمیخام.... آه بیخیال نمیشه بریم یه کار دیگه بکنیم.... من واقعا میترسم... تازه خیلیم خاطره خوشی از شهر بازی ندارم خودت که بهتر میدونی
لِئو: آها اونموقع....*دست یونارو میگیره*نمیزارم گم شی محکم بهت میچسبم
_احیانا کتابی چیزی خوندی؟
+نه چطور؟؟
یونا: خیلی شاعرانه حرف میزنی آدم تو حرفات غرق میشه
+خوشحالم خوشت اومد*خنده*
_اوممم....نظرت چیه بریم دوکبوکی بخوریم*ترس و نگرانی*
+*خم میشه و رو جفت چشمای یونا نگاه میکنه*چرا؟ گرسنته؟
_اوهوممم... خیلیی خیلیی خیلییی گرسنمهه*مظلوم نمایی کردن*
+*به چشمای یونا زل میزنه* پس آبنبات میقولی؟
_[جانممم!!!شیش ساعت برنامه نریختم از اینجا فرار کنم که بم بگه آبنبات میقولی....یاا عب نداره یونا خودتو جمع کن] ولییـ.... منـ
-خاستم اطلاع بدم اینا اخرین پارت هایی ان که تو این ماه میزارم و تا خرداد دیه هیچ فعالیتی نمیکنم🥺🎀بازمم دم همتون گرم و امیدوارم تو امتحانا بترکونین فایتینگ🐣-
دیدگاه ها (۳)

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو شش☆ <لِئو آبنباتو از تو دهنش ...

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو هفت☆^درحال خوردن دوکبوکی ^یون...

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو چهار☆ لِئو: یااا.... واقعا از...

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو سه☆<لِئو به صورت یونا نزدیک م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط