فیک چرا تو
#فیک: چرا تو؟
پارت صَدو چهار☆
لِئو: یااا.... واقعا از موقع آشنایی تغییری توم ندیدی
_ صد البته که از موقعی که با من آشنا شدی جذاب تر شدی *لبخند، سعی میکنه فرار کنه*
+کجا کجا؟*دست یونارو محکم میگیره* پس تغییر نکردم ها؟
_آممم.... اول دستمو ول کن تا بت بگم*مظلوم*
+بیخیال..... آه باشه*دستای یونارو ول میکنه*
_میخام تو گوشت بگم؟
+هوم؟!!*گوششو میبره سمت دهن یونا*
_نهههه*داد زدن،فرار کردن*
+عهه اینطوریاس!*پوزخند*
_میگممم.... هوا چقد خوبه نه*سعی میکنه حواس لِئو رو پرت کنه*
+او اووو.... کجا میری بچهه*میدوعه دنبال یونا*
(ببین بچه خوشـــــگل تووو بابات پشــتته منم کول پشــــتیم پشتمهـ... آره)
_*بیخیاال غلط کردممم*
+*پوزخند*تاا باشه از این غلطااا*دستشومیگیره دور شکم یونا و اونو بلند میکنه*
_یااا الان میوفتماا*ترسس، خنده*حیح اونوقت دیه یونایی در کار نیست
+*یونارو میشونه رو اُپِن*
_حالا قدم ازت بلند ترهه.... میگمم نظرت چیه امروز بریم بیرون هوم؟
+الان؟ این وقت شب؟
_تازه سر شبهه
+*یه چی میاد به ذهنش* آهااا به یه شرط*پوزخند شیطانیی*
_هوم؟ چه شرطی؟
+به شرطی که هرجا من گفتم باشه هوم؟
_وایی بیخی داداش... باشه*مجبور شدن*
+پس برو آماده شو*دستشو رو ماهای یونا میکشه و یونارو بغل میکنه میزارش پایین*
<نیم ساعت بعد>
_او..... اون جایی که میگفتی.... یاا میدونیی میترسمااا این انصاف نیست
+چشهه؟ من پیشتما نترس*چشمک میزنه*
_واقعاکهـ.... انتظار نداشـ...
+قبلا قرار بود بیایم ولی نشد الان که دیه میتونیمم بهونه جور میکنه.... آه قلبم شکست*دست میزاره رو قلبش*
_باشهه بابا.... لوس بازی در نیار
+پسـ.... میشهـ.... فقط ماشین سواری کنیم توروخودااا من ترس از ارتفاع دارم
<لِئو خم میشه و صورتشو خیلی به یونا نزدیک میکنه>
حیح دوستان ببخشید واسه دیر شدن، مدرسه هاس دیه 🥺💔
پارت صَدو چهار☆
لِئو: یااا.... واقعا از موقع آشنایی تغییری توم ندیدی
_ صد البته که از موقعی که با من آشنا شدی جذاب تر شدی *لبخند، سعی میکنه فرار کنه*
+کجا کجا؟*دست یونارو محکم میگیره* پس تغییر نکردم ها؟
_آممم.... اول دستمو ول کن تا بت بگم*مظلوم*
+بیخیال..... آه باشه*دستای یونارو ول میکنه*
_میخام تو گوشت بگم؟
+هوم؟!!*گوششو میبره سمت دهن یونا*
_نهههه*داد زدن،فرار کردن*
+عهه اینطوریاس!*پوزخند*
_میگممم.... هوا چقد خوبه نه*سعی میکنه حواس لِئو رو پرت کنه*
+او اووو.... کجا میری بچهه*میدوعه دنبال یونا*
(ببین بچه خوشـــــگل تووو بابات پشــتته منم کول پشــــتیم پشتمهـ... آره)
_*بیخیاال غلط کردممم*
+*پوزخند*تاا باشه از این غلطااا*دستشومیگیره دور شکم یونا و اونو بلند میکنه*
_یااا الان میوفتماا*ترسس، خنده*حیح اونوقت دیه یونایی در کار نیست
+*یونارو میشونه رو اُپِن*
_حالا قدم ازت بلند ترهه.... میگمم نظرت چیه امروز بریم بیرون هوم؟
+الان؟ این وقت شب؟
_تازه سر شبهه
+*یه چی میاد به ذهنش* آهااا به یه شرط*پوزخند شیطانیی*
_هوم؟ چه شرطی؟
+به شرطی که هرجا من گفتم باشه هوم؟
_وایی بیخی داداش... باشه*مجبور شدن*
+پس برو آماده شو*دستشو رو ماهای یونا میکشه و یونارو بغل میکنه میزارش پایین*
<نیم ساعت بعد>
_او..... اون جایی که میگفتی.... یاا میدونیی میترسمااا این انصاف نیست
+چشهه؟ من پیشتما نترس*چشمک میزنه*
_واقعاکهـ.... انتظار نداشـ...
+قبلا قرار بود بیایم ولی نشد الان که دیه میتونیمم بهونه جور میکنه.... آه قلبم شکست*دست میزاره رو قلبش*
_باشهه بابا.... لوس بازی در نیار
+پسـ.... میشهـ.... فقط ماشین سواری کنیم توروخودااا من ترس از ارتفاع دارم
<لِئو خم میشه و صورتشو خیلی به یونا نزدیک میکنه>
حیح دوستان ببخشید واسه دیر شدن، مدرسه هاس دیه 🥺💔
- ۳.۶k
- ۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط