چشمای خمار
#چشمای_خمار
(پارت۴)
بحثو عوض کردمو گفتم : نظرتون با جرعت حقیقت چیه؟
همه موافقت کردن و یه بطری گذاشتیم وسط و من چرخوندم
سر بطری کسی بود که میپرسه و اینکه با هر جرعتی که انجام ندیم باید یه لیوان بزرگو کامل بخوریم
چرخوندم..جلوی منو مکس وایساد.
سر بطری جلوی اون بود پس من باید جواب میدادم
ارکا : وای مکس ادم باش.
مکس : هع باشه
ارکا : ای عوضی باز چی تو مغزت میگذره..
مکس : عام...خب اول بگو ج یا ح
من خریت کردمو ج رو انتخاب کردم..
مکس : همینو میخواستم افرین خب خب..
برایانو ببو.س
ارکا : هی شوخیت گرفته؟
برایان قبلش یکم خورده بود و تقریبا مست بود..
نمیخواستم ببازم. پس قبول کردم..
رفتم جلو تقریبا به برایان نزدیک بودم..
یهو ساشا منو کشید عقب..
ساشا : الان برایان مسته نمیفهمه داره چه اتفاقی میوفته
رفتارای ساشا امشب رو مخم رفته پس نتونستم خودمو کنترل کنمو گفتم..
هرکاری بخوام میکنم به توام ربط نداره.
ساشا: چیه نکنه..
برایان پرید وسط حرفشو با حالت مستی گفت بسه خفه شید بازی نمیکنیم اصلا
نیم ساعت گذشت و جو بین منو ساشا سنگین بود
زنگ در خورد*
باتعجب پرسیدم کسی قرار بود بیاد؟
مکس : اره مارسل گفت یکم دیر تر میاد فکر کنم مارسل باشه.
برایان رفت که درو باز کنه
دستشو گرفتم و برگشت..
نمیخواستم باهاش چشم تو چشم بشم ولی شدم..وای نگاه کردن تو چشمای عسلی برایان واقعا سخته.
برایان : بله؟
ارکا : عا..هیچی فقط الان مستی تو نرو من درو باز میکنم.
(پارت۴)
بحثو عوض کردمو گفتم : نظرتون با جرعت حقیقت چیه؟
همه موافقت کردن و یه بطری گذاشتیم وسط و من چرخوندم
سر بطری کسی بود که میپرسه و اینکه با هر جرعتی که انجام ندیم باید یه لیوان بزرگو کامل بخوریم
چرخوندم..جلوی منو مکس وایساد.
سر بطری جلوی اون بود پس من باید جواب میدادم
ارکا : وای مکس ادم باش.
مکس : هع باشه
ارکا : ای عوضی باز چی تو مغزت میگذره..
مکس : عام...خب اول بگو ج یا ح
من خریت کردمو ج رو انتخاب کردم..
مکس : همینو میخواستم افرین خب خب..
برایانو ببو.س
ارکا : هی شوخیت گرفته؟
برایان قبلش یکم خورده بود و تقریبا مست بود..
نمیخواستم ببازم. پس قبول کردم..
رفتم جلو تقریبا به برایان نزدیک بودم..
یهو ساشا منو کشید عقب..
ساشا : الان برایان مسته نمیفهمه داره چه اتفاقی میوفته
رفتارای ساشا امشب رو مخم رفته پس نتونستم خودمو کنترل کنمو گفتم..
هرکاری بخوام میکنم به توام ربط نداره.
ساشا: چیه نکنه..
برایان پرید وسط حرفشو با حالت مستی گفت بسه خفه شید بازی نمیکنیم اصلا
نیم ساعت گذشت و جو بین منو ساشا سنگین بود
زنگ در خورد*
باتعجب پرسیدم کسی قرار بود بیاد؟
مکس : اره مارسل گفت یکم دیر تر میاد فکر کنم مارسل باشه.
برایان رفت که درو باز کنه
دستشو گرفتم و برگشت..
نمیخواستم باهاش چشم تو چشم بشم ولی شدم..وای نگاه کردن تو چشمای عسلی برایان واقعا سخته.
برایان : بله؟
ارکا : عا..هیچی فقط الان مستی تو نرو من درو باز میکنم.
۳.۸k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.