راه رفتم

راه رفتم...
بغض کردم...
زیر باران ترشدم...
هی به یاد آوردمت...
ویران و ویران‌تر شدم...
یادم آمد خاطراتی را که با هم داشتیم...
هی پریشان‌تر...
پریشان‌تر...
پریشان‌تر شدم...
#علی‌اصغر_صالحی
دیدگاه ها (۱)

ساعتت را بُرده‌اند ...دستت را تکان می‌دهی...مثلِ همیشه...می‌...

من درباره ی تو به آن‌ها نگفته‌ام...اما تو را دیده‌اند ...که ...

ای کاش می‌توانستم پُرگویی کنم...عشق ...که به یک "دوستت دارم"...

مهم نیست ...که شانه‌هایت تجسم است...و آغوشت خیال... همه‌ی یا...

هی بی پناه شدمهی امام حسین پناهم شدهی گذاشتم رفتمهی امام رضا...

امام حسین‌ (ع) :شیعیانم‌هر‌وقت‌آب‌گوارایی‌نوشیدیدمرا‌یاد‌کنی...

موضوع:من عاشق بچه شدم ....پارت ۲ اخراسمات داره دوست نداری نخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط