دیروز رفتم آتلیه یکی از عکسای نوجوونیامو داده بودم برام

دیروز رفتم آتلیه، یکی از عکسای نوجوونیامو داده بودم برام ظاهر کنن
گرفتمش و راه افتادم سمت خونه
عکس دستم بودُ همینجور داشتم بهش نیگا میکردم
یهو یه پسر بچه ی خیلی بانمک و تپل پایینِ مانتومو کشید
-گفتم:جانم عزیزم؟
+گفت:خانوم ببخشید شما مامان واقعیِ منی؟
-گفتم:چی؟عزیزم گُم شدی؟
+گفت:نه،مگه این عکسِ شما نیست؟
-گفتم:آره خب این منم!
+گفت:این عکسُ بابام بهم نشون داده بود قبلا،میگفت این قرار بوده مامان من بشه..
-بغضم ترکید،گفتم:تو آرشامی؟
+گفت:دیدی تو مامانمی اسممُ هم بلدی :)
دیدگاه ها (۱)

-چِرا اِنقَد عَوَض شُدی؟+مگه خیلی عوض شدم :-) -آره،دیگه اون ...

+ #چــِرا #وِلــِش #ڪــَرْدیـــْ؟-چــْونــْـ #دوســِشــْـ #د...

- چطور خودم رو بکشم بدون اینکه بمیرم؟🕸 + عاشق یک نفر شو 🕷 بع...

+ چرا بیداری هنوز؟- فکرم مشغوله..+ به چی؟- به همه چی!+ همه چ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط