بیا آفتابِ پسِ ابر، تا
بیا آفتابِ پسِ ابر، تا
تموم شِه غروبایِ دلواپسی
یه حسّی همش داره میگه بهم
یکی از همین جمعه ها میرسی
یعنی میشه آقا یه روز بشنوم
که از جمعِ یارات یکی شون منم
اگه اونی باشم که از من میخوای
خودِ تو میای واسه ی دیدنم
به این حسِ دلتنگیِ جمعه ها
به این دلخوشی راضیه عاشقِت
دیگه ما کی باشیم تو این معرکه
اگه بهجت و قاضیِ عاشقِت
همین چِشمایِ خیسِ کم طاغتم
نشونه ست که حتماً ندیدم تو رو
چقدرا که چشم انتظار پیر شدن
چقدرا که رفتن ندیدن تو رو
خودم میدونم با گناهام چقدر
همیشه توی زحمت انداختمِت
خدا میدونه تو همین کوچه ها
چقدر دیدمِت اما نشناختمِت
یه روزایی توی همین آب و خاک
شنیدم علی اکبرا دیدنِت
میگن که همین بیست، سی سالِ پیش
یه عده توی سنگرا دیدنِت
تموم شِه غروبایِ دلواپسی
یه حسّی همش داره میگه بهم
یکی از همین جمعه ها میرسی
یعنی میشه آقا یه روز بشنوم
که از جمعِ یارات یکی شون منم
اگه اونی باشم که از من میخوای
خودِ تو میای واسه ی دیدنم
به این حسِ دلتنگیِ جمعه ها
به این دلخوشی راضیه عاشقِت
دیگه ما کی باشیم تو این معرکه
اگه بهجت و قاضیِ عاشقِت
همین چِشمایِ خیسِ کم طاغتم
نشونه ست که حتماً ندیدم تو رو
چقدرا که چشم انتظار پیر شدن
چقدرا که رفتن ندیدن تو رو
خودم میدونم با گناهام چقدر
همیشه توی زحمت انداختمِت
خدا میدونه تو همین کوچه ها
چقدر دیدمِت اما نشناختمِت
یه روزایی توی همین آب و خاک
شنیدم علی اکبرا دیدنِت
میگن که همین بیست، سی سالِ پیش
یه عده توی سنگرا دیدنِت
۲.۰k
۲۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.