پارت۲۵
ژان..معذرت میخوام بابت اینکه برات دردسر درست کردم
لئوو.. باز چه نقش ای توسرت داری به اندازه کافی برام دردسر درست کردی
ژان..من از روزی که توهم تنبی شودی هرشب
دارم کابوس میبینم که تو باشمشیرت اومدی و میخوای منو بکشی
لئوو..من وقتموبرای تو تلف نمیکنم حالابرو ودیگه دوربرمن پیدات نشه
ژان..یه دقیقه واایستا
لئوو..چی میخواهی
ژان..اروقت این چاقورو به انوان هدیه قبول کردی قول میدم برم و دیگه پشت سرمم نگاه نکنم
لئوو.باشه فقط برو دیگه پیش من نیا
یکم بعد ژان رفت پیش چنگ شیائو
ژان.. چیزی که خواستیمو بدست اوردیم
چنگ شیائو.. البته
ژان.. خب اولین ماموریت انجام شود بریم تو کار دومین ماموریت
ویو الان یکم بعد
چنگ شیائو..چینیونگ عوضی بیا بیرون
چینیونگ و لوسی داشتن لباساشونو نگا میکردن که صدای چنگ شیائو شنیدن
لوسی.. چه خبرته چی میخوای
چنگ شیائو..به چه جرئتی پارچه ای که من به خیاط دادمو گفتی ندوزه
چینیونگ.. ساکت شو من همچین چیزی نگفتم
ژان یواش رفت رو لباس چینیونگ نفت ریخت وشمعو جوری گذاشت که بیوفته
ژان به چنگ شیائو علامت داد و چنگ شیائو رفت لوسی چینیونگ رفتن تو یهو لوسی دامنش خورد به شمع و شمع افتاد رو لباس چینیونگ
و لباس اتیش گرفت
چینیونگ..احمق لباسمو اتیش زدی از بس حسودیت شوده بودکه لباس من خوشگل تر بود
لوسی.. من از قصدنکردم باور کن
چینیونگ ..که اینطور حالاکه لباس منو سوزوندی لباس تو ماله منه
لوسی .. خب پس ازاول بگو لباس منو میخواستی
چینیونگ.. ازاین به بعد دوست نیستیم
لوسی..چه بهتر بیااین لباسم ماله تو
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.