پارت
پارت۲۷
روز بعد لئو وولی متوجه این شد شمشیر نیست به همه سربازا دستور داد برن پیداش کنن
لئوو..اگه شمشیر نباشه نمیتونم تو مسابقه شرکت کنم آبروی قلمرو ما میره
ویوحال ییبو همین موقه با شوکای
ییبو .. امشب وقتشه چیزی که میخواییم به دست بیاریم
شوکای.. درسته بخاطر سروصدا شمشیر لئو وولی حفاظت کم شده
ییبو.. امشب موقع که ژان و چنگ سروصدا را میندازن وارد عمل میشیم
شوکای.. به ژان زیادی اعتماد کردی
ییبو.. بخاطر گونگ جون شده این کارو میکنه
چینیونگ اومد وشوکای گفت
شوکای .. من دیگه میرم
چینیونگ.. با کی میخوایی بری مهمونی
ییبو.. مطمعن باش تو نیستی
چینیونگ.. اگه با من بری مهمونی قول میدم با بهترین سرو وضع بیام
ییبو .. چطوری میخوایی با بهترین سرو وضع بیایی در حالی که لباست اتیش گرفته
چینیونگ .. تو از کجا خبر داری
ییبو .. انگار نمیدونی لوسی همه جا پخش کرده
چینیونگ.. لوسی فکر کردم رفیقیم
ویو حال لوسی تو بازار
لوسی.. حووو خسته شودم هیچ لباسه قشنگی نیست احح واقعاکه مجبور شودم لباس خوشگل بنفشمو بدم به چینیونگ
علامت خدمت کار لوسی *
*بانودیروقته نمیخواهین برای مهمونی اماده شین
لوسی.. اخه چه کوفتی بپوشم حا حالا چیکار کنم
*بانو بیایین بریم اون اخرین مغازست
لوسی..باشه بیا
علامته ساحب مغازه ٪
٪سلام خوش امدید مطمئن باشین به بهترین مغازه اومدین
لوسی..ببین من خیلی عجله دارم نیاز به سخنرانی تو ندارم زود باش بهترین بهترین لباستو بیار
٪بله الان بفرمایید به این طرف
بعد لوسیو به یه اتاق مخفی برد و اونجا لباس های خیلی خشگلی داشت
٪بانوی من انتخاب کنید
لوسی..خب. خب. اینو میخوام این قرمزه
٪اووو بانویه من سلیقه خوبی دارین اون گرون ترین لباسمونه بفرمایید
لوسی. خب هزینش
بعد حساب کردو بدو بدو رفت که اماده بشه
ویو حال ییبو
ییبو .. لی هن
لی هن.. بله قربان
ییبو.. میخوام باتو برم به مهمونی از دخترای ای که بهم می چسبن خوشم نمیاد
لی هن.. اما قربان اینطوری همه میفهمن من دخترم و من اینو نمیخوام ببخشید عرض پوزش
ییبو .. مشکلی نیست بزاربفهمن بر ارحال تا اخر که نمیخواهی به عنوان پسر برام خدمت کنی ها
لی هن.. حالا که شما موافقین چشم هرچی شما بگین
ییبو..خب خوبه مرخصی برو اماده شو
لی هن.. اما قربان یه چیزی
ییبو..بگو
لی هن..من نمیدونم لباس مناسب مهمونی از کجا بیارم
ییبو..بله دیگه پنج سال مثله پسرا میگردی معلومه نمیدونی ازکجا بیاری نگران نباش خودم تهیه میکنم میپرستم اتاقت
لی هن .. بله فعلا مرخص میشم از حضورتون
روز بعد لئو وولی متوجه این شد شمشیر نیست به همه سربازا دستور داد برن پیداش کنن
لئوو..اگه شمشیر نباشه نمیتونم تو مسابقه شرکت کنم آبروی قلمرو ما میره
ویوحال ییبو همین موقه با شوکای
ییبو .. امشب وقتشه چیزی که میخواییم به دست بیاریم
شوکای.. درسته بخاطر سروصدا شمشیر لئو وولی حفاظت کم شده
ییبو.. امشب موقع که ژان و چنگ سروصدا را میندازن وارد عمل میشیم
شوکای.. به ژان زیادی اعتماد کردی
ییبو.. بخاطر گونگ جون شده این کارو میکنه
چینیونگ اومد وشوکای گفت
شوکای .. من دیگه میرم
چینیونگ.. با کی میخوایی بری مهمونی
ییبو.. مطمعن باش تو نیستی
چینیونگ.. اگه با من بری مهمونی قول میدم با بهترین سرو وضع بیام
ییبو .. چطوری میخوایی با بهترین سرو وضع بیایی در حالی که لباست اتیش گرفته
چینیونگ .. تو از کجا خبر داری
ییبو .. انگار نمیدونی لوسی همه جا پخش کرده
چینیونگ.. لوسی فکر کردم رفیقیم
ویو حال لوسی تو بازار
لوسی.. حووو خسته شودم هیچ لباسه قشنگی نیست احح واقعاکه مجبور شودم لباس خوشگل بنفشمو بدم به چینیونگ
علامت خدمت کار لوسی *
*بانودیروقته نمیخواهین برای مهمونی اماده شین
لوسی.. اخه چه کوفتی بپوشم حا حالا چیکار کنم
*بانو بیایین بریم اون اخرین مغازست
لوسی..باشه بیا
علامته ساحب مغازه ٪
٪سلام خوش امدید مطمئن باشین به بهترین مغازه اومدین
لوسی..ببین من خیلی عجله دارم نیاز به سخنرانی تو ندارم زود باش بهترین بهترین لباستو بیار
٪بله الان بفرمایید به این طرف
بعد لوسیو به یه اتاق مخفی برد و اونجا لباس های خیلی خشگلی داشت
٪بانوی من انتخاب کنید
لوسی..خب. خب. اینو میخوام این قرمزه
٪اووو بانویه من سلیقه خوبی دارین اون گرون ترین لباسمونه بفرمایید
لوسی. خب هزینش
بعد حساب کردو بدو بدو رفت که اماده بشه
ویو حال ییبو
ییبو .. لی هن
لی هن.. بله قربان
ییبو.. میخوام باتو برم به مهمونی از دخترای ای که بهم می چسبن خوشم نمیاد
لی هن.. اما قربان اینطوری همه میفهمن من دخترم و من اینو نمیخوام ببخشید عرض پوزش
ییبو .. مشکلی نیست بزاربفهمن بر ارحال تا اخر که نمیخواهی به عنوان پسر برام خدمت کنی ها
لی هن.. حالا که شما موافقین چشم هرچی شما بگین
ییبو..خب خوبه مرخصی برو اماده شو
لی هن.. اما قربان یه چیزی
ییبو..بگو
لی هن..من نمیدونم لباس مناسب مهمونی از کجا بیارم
ییبو..بله دیگه پنج سال مثله پسرا میگردی معلومه نمیدونی ازکجا بیاری نگران نباش خودم تهیه میکنم میپرستم اتاقت
لی هن .. بله فعلا مرخص میشم از حضورتون
- ۲.۱k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط