مادربزرگم همیشه می گفت:
مادربزرگم همیشه میگفت:
اگه یه روزی عاشق بشی، عاشق بدی میشی ...
میگفت:تو طاقت نداری کسی رو
دوست داشته باشی که بقیه دنیا هم ببیننش ...
میگفت:تو اگه یه روزی عاشق بشی ،
نفست بند میآد ...
چون نمیتونی یه نفرو یکم دوست داشته باشی ،
با همه دلت و با همه جونت عاشقش میشی ...
همیشه میگفت:
تو با این همه مرد بودنت ،
نمیدونم چرا اگه عاشق بشی مثل زنها عاشق میشی ...
یه بار ازش پرسیدم:
مگه زنها چهطوری عاشق میشن مادرجون؟
هیچی نگفت ...
از پنجره نگاه کرد به حیاط خونه ،
یه آه بلند کشید ...
زیر لب گفت:خدا خودش پناهت بده ...
شاید بهخاطر حرفای مادربزرگ بود ،
که من همیشه میترسیدم از عاشق شدن ...
اگه یه روزی عاشق بشی، عاشق بدی میشی ...
میگفت:تو طاقت نداری کسی رو
دوست داشته باشی که بقیه دنیا هم ببیننش ...
میگفت:تو اگه یه روزی عاشق بشی ،
نفست بند میآد ...
چون نمیتونی یه نفرو یکم دوست داشته باشی ،
با همه دلت و با همه جونت عاشقش میشی ...
همیشه میگفت:
تو با این همه مرد بودنت ،
نمیدونم چرا اگه عاشق بشی مثل زنها عاشق میشی ...
یه بار ازش پرسیدم:
مگه زنها چهطوری عاشق میشن مادرجون؟
هیچی نگفت ...
از پنجره نگاه کرد به حیاط خونه ،
یه آه بلند کشید ...
زیر لب گفت:خدا خودش پناهت بده ...
شاید بهخاطر حرفای مادربزرگ بود ،
که من همیشه میترسیدم از عاشق شدن ...
۷.۴k
۰۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.