وصیتنامه شهید عقیل بختیاری
وصیتنامه شهید عقیل بختیاری
به نام آن که هستی در یَد اوست
جهان در سایه سار گُــنبــد اوست
سلام ، انگار انتظار به پایان رسیده و موعـد قرار ما هم فرا رسید.
امروز بعد از تماس نفری که از یگان با من شد پیش خودم فکر کردم حتما باز هم از برنامه های تداومه.
گویا ماجرا چیـز دیگری بود ، حتما یه قراری که هست که من و شاید باقی دوستان هم دست به قلم شده ایم تا آخرین نامه ، شاید نامه ی آخرت را بنویسیم...
آری ، ندای هَل مِن ناصرِ سربازان حضرت صاحب الأمر (عج) به گوش میرسد ، باید یاریشان کنیم تا فرزند حســین (ع) از ما راضی گردد ، یا شهید شویم یا آمادگی خود را برای ظهور نشان دهیم.
شاید پدر و مادرم راضی نباشند ولی برای حســین (ع) از همه چیز میگذرم ، زیرا اعتقاد و باور دارم که این رکاب ، رکاب امام عصـر (عج) می باشد.
از زمانی که یادم میاید در عرصه ی بسیـج فعالیت می کردم تا به الآن که در حال بازگو کردن این مطالب هستم.
با نیت فی سبیل الله کار کردم . اگرچه خوب کار نکردم ولی برای او بوده . . .
و با یک نیت دیگر تمام عمـر زندگی کردم ، شهادت . . .
همان نقطه ی وصلی که برایش لحظه شماری میکنم .
برایش تلاش میکنم ، اگرچه تلاش هایم کم بوده و بعضی اوقات راه هایم را اشتباه رفتم ولی آرزویم جز به کاروان سیّدالشّهدا رسیدن ، چیز دیگر نبوده . . .
فقط ترسم پدر و مادرم هستنـد ، ولی از آنها تقاضایی دارم . . .
پدرم ، امام حســین (ع) باش ، چند نفر از خانواده اش را در راه خدا قربانی کرد؟.. حتی از نوزاد شش ماهه اش هم گذشت. . .
پدرم بُگذر و بُگـذار روز قیامت جزء شفاعت کننده ها باشی ، آری پدران شهــدا هم میتوانند شفاعت کنند . . .
مادرم ، دست و پایت را می بوسم ، حلالم کن ، که من کودکی بسیار کرده ام ، حلالم کن مادرم . . .
مادرم ، مانند مادر وهـب باش ، چیزی که در راه خدا دادی پَـــس نگیر ، دعایم کن مانند همیشه . . .
خواهرم ، شما هم حلال کن ، اگر سخت بر شما گرفتم ، برای عاقبت بخــیری خودت بود و دوست نداشتم اشتباهات من را تکـرار کنی . . .
حجـابت ، عفافت ، صبـرت ، قیامَت . . . همه زینبی . . .
در دنیا هیـچ افتخاری چون اینکه شیعـه و بسیـجی هستم و هیچ آرزویی ندارم جُــز شهادت . . .
از همه حلالیت می طلبم ، فقط چند خواسته از دوستان دارم . . .
برای خاک سپاریم و داخل قبر گذاشتنم ، سید محمود هاشمی و فرشاد خان علیزاده قبول زحمت کنند ، شال روضه امام حســین (ع) و چفیه ام و مقداری از کربلا خاک آورده ام ، داخل قبرم بگذارید . . .
عاشــــورا فراموش نشود . . .
یاحســین ، تو مثل من سَرکویت هزارها داری
ولــــــی بـــــدان که نوکـــرت فقــــــــــــط تــــو را دارد
. روی سنگ قبرم بنویسید :
. گرچه از خاکیم و مُشتی خاک زیر انداز ماست
آسمان کوچــکترین بازیچـــه ی پرواز ماست
گوشـوار گوش گردون حلقه ی آواز ماست
مُدعی هرگز نداند مرگ ما آغاز ماست
. عبـــــدالزّینــب
عقیل
١٣٩٣/٣/٢٥
به نام آن که هستی در یَد اوست
جهان در سایه سار گُــنبــد اوست
سلام ، انگار انتظار به پایان رسیده و موعـد قرار ما هم فرا رسید.
امروز بعد از تماس نفری که از یگان با من شد پیش خودم فکر کردم حتما باز هم از برنامه های تداومه.
گویا ماجرا چیـز دیگری بود ، حتما یه قراری که هست که من و شاید باقی دوستان هم دست به قلم شده ایم تا آخرین نامه ، شاید نامه ی آخرت را بنویسیم...
آری ، ندای هَل مِن ناصرِ سربازان حضرت صاحب الأمر (عج) به گوش میرسد ، باید یاریشان کنیم تا فرزند حســین (ع) از ما راضی گردد ، یا شهید شویم یا آمادگی خود را برای ظهور نشان دهیم.
شاید پدر و مادرم راضی نباشند ولی برای حســین (ع) از همه چیز میگذرم ، زیرا اعتقاد و باور دارم که این رکاب ، رکاب امام عصـر (عج) می باشد.
از زمانی که یادم میاید در عرصه ی بسیـج فعالیت می کردم تا به الآن که در حال بازگو کردن این مطالب هستم.
با نیت فی سبیل الله کار کردم . اگرچه خوب کار نکردم ولی برای او بوده . . .
و با یک نیت دیگر تمام عمـر زندگی کردم ، شهادت . . .
همان نقطه ی وصلی که برایش لحظه شماری میکنم .
برایش تلاش میکنم ، اگرچه تلاش هایم کم بوده و بعضی اوقات راه هایم را اشتباه رفتم ولی آرزویم جز به کاروان سیّدالشّهدا رسیدن ، چیز دیگر نبوده . . .
فقط ترسم پدر و مادرم هستنـد ، ولی از آنها تقاضایی دارم . . .
پدرم ، امام حســین (ع) باش ، چند نفر از خانواده اش را در راه خدا قربانی کرد؟.. حتی از نوزاد شش ماهه اش هم گذشت. . .
پدرم بُگذر و بُگـذار روز قیامت جزء شفاعت کننده ها باشی ، آری پدران شهــدا هم میتوانند شفاعت کنند . . .
مادرم ، دست و پایت را می بوسم ، حلالم کن ، که من کودکی بسیار کرده ام ، حلالم کن مادرم . . .
مادرم ، مانند مادر وهـب باش ، چیزی که در راه خدا دادی پَـــس نگیر ، دعایم کن مانند همیشه . . .
خواهرم ، شما هم حلال کن ، اگر سخت بر شما گرفتم ، برای عاقبت بخــیری خودت بود و دوست نداشتم اشتباهات من را تکـرار کنی . . .
حجـابت ، عفافت ، صبـرت ، قیامَت . . . همه زینبی . . .
در دنیا هیـچ افتخاری چون اینکه شیعـه و بسیـجی هستم و هیچ آرزویی ندارم جُــز شهادت . . .
از همه حلالیت می طلبم ، فقط چند خواسته از دوستان دارم . . .
برای خاک سپاریم و داخل قبر گذاشتنم ، سید محمود هاشمی و فرشاد خان علیزاده قبول زحمت کنند ، شال روضه امام حســین (ع) و چفیه ام و مقداری از کربلا خاک آورده ام ، داخل قبرم بگذارید . . .
عاشــــورا فراموش نشود . . .
یاحســین ، تو مثل من سَرکویت هزارها داری
ولــــــی بـــــدان که نوکـــرت فقــــــــــــط تــــو را دارد
. روی سنگ قبرم بنویسید :
. گرچه از خاکیم و مُشتی خاک زیر انداز ماست
آسمان کوچــکترین بازیچـــه ی پرواز ماست
گوشـوار گوش گردون حلقه ی آواز ماست
مُدعی هرگز نداند مرگ ما آغاز ماست
. عبـــــدالزّینــب
عقیل
١٣٩٣/٣/٢٥
۳.۷k
۲۲ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.