مادرم میگفت

مادرم می‌گفت:
عاشقی یڪ شب است،
و پشیمانی هزار شب!
اما هـــزار شـب است،
پشیمانم،
ڪه چرا یڪ شــب
عـاشقی نڪردم!

✍ دڪتر شـــریعتی
دیدگاه ها (۳)

چه بگویم به گلدانِ شمعدانی که تشنه ی دست های توست به پنجره ی...

چشم های تو،زیباترین چشم‌هایی است که آدم میتواند ببیند و نگاه...

کاشآنقدر خاطرماز بودنت جمع بودکه می‌نشستم و با خیالِ راحت فق...

بنشین روبه رویم و چایم را با عطر تنت هم بزن.بنشین کنارم تا چ...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط