ترس تو را زاید

ترس تو را زاید
ترس تورا گوید
ترس تو را باید

حکایت میکرد
درخت در پناه

که بیرون از این سقف
دیو ی است پلید
هر شب بانگ دارد

من تگرگم
کابوس تو ای برگ

باد را ندیده بود
پاییز را
نمیشناخت درخت


#امیرعلی_قربانی
دیدگاه ها (۲۱)

از تمام این دنیا یک دوستت دارم طلب دارمواین اگر قرض تو باشدم...

به ستاره‌های دوردستبه اسمان می‌نگرم می‌دانم خانه‌م انجا استو...

دل را به امدن و رفتن ها عادت ندهیددربی که بازیچه طفل گردیدخا...

چه بی‌رحمانه می‌تازددر این سودای سوت و کور بر این پیکربر این...

باغ من

گاهی وقت‌ها باید...رفت...رفت...رفت...یک خیابان دراز را گرفتت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط