{غیر ممکن}
{غیر ممکن}
P22
+:دروغ میگی، مگه نه؟
_:عزیزم چرا باید به تو دروغ بگم؟چون هرجوری شده امشب به فاکت میدم!(یاد سون افتادم😐)
+:بگو همش دروغ بود!سریع باش دیگه!
_:اینکه دروغه یه اشتباهه.باید بفهمی دور و برت چه خبره!
کوک سینه ی گیول رو بیرون اورد و شروع کرد به مکیدنش.
+:نکن!داری از حد میری جلو!
_:من نمیرم، تو درست فکر نمیکنی!
کوک کمر بند لباس گیول رو باز کرد و دامنش رو در اورد.بعدنوبت خودش شد شلوارش رو در اورد، حالا هر دوشون با لباس زیر مونده بودن، فقط گیول بدبخت(اصنم بدبخت نیست خیلیم خوشبخته)سینه اش از لباس زیرش بیرون اومده بود.
+:خب، کامل لختیم، الان مثلا میخوای چه گوهی بخوری؟(ب رو حذف کن میفهمی، زنیکه نمک نشناس 😐🔪)
_:چی فکر کردی؟وقتشه پارت کنم دیگه!
+:چه کسشرا!تو؟هع، تو نمیتونی سفیدو به سیاه تشخیص بدی!
_:حالا میبینی!
کوک دستشو گذاشت روی دهن گیول و اونو پشت کرد کوچول موچولشو کرد داخل صندوق گیول و کاندومارو اورد...کارایی که خودتون میدونید چیه!
ا/ت ویو(صبح):
+:وای!خونریزی دارم چه گوهی بخورم؟ وای وای وایییی!ینی شب کارای بد بد کردیم؟ خاک به سرم کنن، گیول بی حیا!الان چه کار کنم؟ کمر بدجوری درد میکنه، انگار کل سلسله چوسان قدیم رو ریختن رو کمرم ای ای ای اییییی!
_:چیه؟چرا نمیزاری بخوابیم؟کی گفته الان میتونی بری؟
+:شب بس نبود؟
_:خوش گذشت که! دوسش نداشتی؟نه، جواب نده.بحاش بیا اینجا!
کوک دست گیول رو گرفت و کشیدنش روی تخت و شروع کرد به دوباره مکیدن گردنش.
+:عییییی،کل شب ، سیر نشدی هنوز؟
_:اگه تو باشی هرگز سیر نمیشم!حالا که صبح شده بیا بریم حموم...
لایک:»
کامنت:»
P22
+:دروغ میگی، مگه نه؟
_:عزیزم چرا باید به تو دروغ بگم؟چون هرجوری شده امشب به فاکت میدم!(یاد سون افتادم😐)
+:بگو همش دروغ بود!سریع باش دیگه!
_:اینکه دروغه یه اشتباهه.باید بفهمی دور و برت چه خبره!
کوک سینه ی گیول رو بیرون اورد و شروع کرد به مکیدنش.
+:نکن!داری از حد میری جلو!
_:من نمیرم، تو درست فکر نمیکنی!
کوک کمر بند لباس گیول رو باز کرد و دامنش رو در اورد.بعدنوبت خودش شد شلوارش رو در اورد، حالا هر دوشون با لباس زیر مونده بودن، فقط گیول بدبخت(اصنم بدبخت نیست خیلیم خوشبخته)سینه اش از لباس زیرش بیرون اومده بود.
+:خب، کامل لختیم، الان مثلا میخوای چه گوهی بخوری؟(ب رو حذف کن میفهمی، زنیکه نمک نشناس 😐🔪)
_:چی فکر کردی؟وقتشه پارت کنم دیگه!
+:چه کسشرا!تو؟هع، تو نمیتونی سفیدو به سیاه تشخیص بدی!
_:حالا میبینی!
کوک دستشو گذاشت روی دهن گیول و اونو پشت کرد کوچول موچولشو کرد داخل صندوق گیول و کاندومارو اورد...کارایی که خودتون میدونید چیه!
ا/ت ویو(صبح):
+:وای!خونریزی دارم چه گوهی بخورم؟ وای وای وایییی!ینی شب کارای بد بد کردیم؟ خاک به سرم کنن، گیول بی حیا!الان چه کار کنم؟ کمر بدجوری درد میکنه، انگار کل سلسله چوسان قدیم رو ریختن رو کمرم ای ای ای اییییی!
_:چیه؟چرا نمیزاری بخوابیم؟کی گفته الان میتونی بری؟
+:شب بس نبود؟
_:خوش گذشت که! دوسش نداشتی؟نه، جواب نده.بحاش بیا اینجا!
کوک دست گیول رو گرفت و کشیدنش روی تخت و شروع کرد به دوباره مکیدن گردنش.
+:عییییی،کل شب ، سیر نشدی هنوز؟
_:اگه تو باشی هرگز سیر نمیشم!حالا که صبح شده بیا بریم حموم...
لایک:»
کامنت:»
۴.۸k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.