سر خاک مادر بزرگ مشغول خواندن فاتحه بودم

سرِ خاکِ مادر بزرگ مشغولِ خواندنِ فاتحه بودم
که صدای جوانی توجهم را جلب کرد؛
قول میدم دیگه اذیتت نکنم
قول میدم دیگه بی محلی نکنم
قول میدم شبا زود بیام خونه
قول میدم کارم رو جدی بگیرم
قول میدم درسم رو پیگیری کنم
قول میدم...
پسری بود که با مادرش درد دل میکرد،
اما کمی دیر شده بود
عجیب است
که تا وقتی این فرشته ها را کنارمان داریم
قدرشان را نمیدانیم
همین که دستشان از دنیا کوتاه میشود،
میخواهیم زندگیمان را فدایشان کنیم
دیدگاه ها (۲)

مثل اعتراف به قتلی که نکرده‌ام دوستت دارم،مثل ماندن روی حرف‌...

نیامدن سرِ قرارهزار و یک دلیل دارداتویی که لباس را می سوزان...

دلتنگت که می شومتکه ای از منشعر می شود به روی دفترمخاطرات م...

اجازه می‌دهی آرزویت کنم؟ من از خیرِ در آغوش گرفتنت گذشتم...ب...

P5🍯سر خاک میلا//writer:صدای گریه های جیمین و لارا در دل غرش ...

تکپارتی کوکاخرین ستاره🌠💔زمستون بود هوا سرد بود و فقط صدای با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط