سر خاک مادر بزرگ مشغول خواندن فاتحه بودم
سرِ خاکِ مادر بزرگ مشغولِ خواندنِ فاتحه بودم
که صدای جوانی توجهم را جلب کرد؛
قول میدم دیگه اذیتت نکنم
قول میدم دیگه بی محلی نکنم
قول میدم شبا زود بیام خونه
قول میدم کارم رو جدی بگیرم
قول میدم درسم رو پیگیری کنم
قول میدم...
پسری بود که با مادرش درد دل میکرد،
اما کمی دیر شده بود
عجیب است
که تا وقتی این فرشته ها را کنارمان داریم
قدرشان را نمیدانیم
همین که دستشان از دنیا کوتاه میشود،
میخواهیم زندگیمان را فدایشان کنیم
که صدای جوانی توجهم را جلب کرد؛
قول میدم دیگه اذیتت نکنم
قول میدم دیگه بی محلی نکنم
قول میدم شبا زود بیام خونه
قول میدم کارم رو جدی بگیرم
قول میدم درسم رو پیگیری کنم
قول میدم...
پسری بود که با مادرش درد دل میکرد،
اما کمی دیر شده بود
عجیب است
که تا وقتی این فرشته ها را کنارمان داریم
قدرشان را نمیدانیم
همین که دستشان از دنیا کوتاه میشود،
میخواهیم زندگیمان را فدایشان کنیم
- ۲.۳k
- ۱۸ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط