دوای دردم بود پاییز

دوای دردم بود پاییز؛

چقدر آروم می‌شدم
وقتی صدای خُرد شدن
برگ خشک‌ها رو
زیر قدم‌هامون می‌شنیدم،
دلم قرص می‌شد
به بودنت به موندنت.
اما نمی‌دونستم پاییز هم مثل تو بی‌وفاست،
یا شایدم تو مثل پاییز بی‌وفایی،
شایدم برگ‌ها بی‌وفا بودن
که از درخت افتادن!
دوای دردم بود پاییز
تا اون روزی که تو معنی‌ش رو عوض کردی
و شد «زهر»، شد «نمک روی زخم».
پاییز خودش معنی نداشت
آدما بهش معنی دادن،
با بودنشون ، با رفتنشون !
دیدگاه ها (۱۰)

هر کجا باشیصدای پیانویی هستکه باد بیاوردابرِ خاطره‌ها را ببا...

هیچ چیز سر جایش نیستمثلاً تویی کهالانزیرِ این باران باید کنا...

پنجشنبه است...پیشکش روح مادران خفته در خاک 🌹 مادرم عادت داشت...

کلافه است...سرش را به بازویم تکیه می دهدمیگویم چرا نمی خوابی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط