پنجشنبه است

پنجشنبه است...
پیشکش روح مادران خفته در خاک 🌹
مادرم عادت داشت کارهای روزانه‌ش را یادداشت کند و من از سر شیطنت، سعی می‌کردم دستی در لیست ببرم و یا چیزی را به آن اضافه کنم
فقط برای اینکه در تنهایی‌اش او را بخندانم.
مثلن اگر در لیست تلفن‌هایش نوشته بود زنگ به دایی جان، جلویش می‌نوشتم: ناپلئون
می‌شد زنگ به دایی جان ناپلئون..!
هر بار بعد از خواندنش که همدیگر را می‌دیدیم می‌گفت: اینا چی بود نوشته بودی؟ و کلی با هم میخندیدیم
یک روز شدیدا مریض بودم
به رسم مادر، کاغذی روی در یخچال چسباندم: مُسکّن برای دردم.
کنارش مادر نوشته بود: دردت به جانم!
عجب دردی بود جان مادر را گرفت و دیگر نخندیدم ...
به همین سادگی...
دیدگاه ها (۳۶)

دوای دردم بود پاییز؛چقدر آروم می‌شدم وقتی صدای خُرد شدن برگ ...

هر کجا باشیصدای پیانویی هستکه باد بیاوردابرِ خاطره‌ها را ببا...

کلافه است...سرش را به بازویم تکیه می دهدمیگویم چرا نمی خوابی...

کدامین هدیه را به قلب مهربانت تقدیم کنیمکه خود گنجینه ی زیبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط