رئیس مافیا
رئیس مافیا
P2
ویو ا.ت:
به حرف جونگکوک گوش کردم و رفتم سر کشویی که گفته بود نشستم مدارک رو خوندم....باورم نمیشد....یعنی مادر من خبر چین بین دو باند بوده....و بابام فهمیده.... بدو بدو رفتم پیش جونگکوک
+بگو که اینا حقیقت نداره(با داد)
-چون نمیتونستم بهت بگم گفتم خودت بفهمی
+یعنی الان بابام مامانمو کشته
-کجا داری میری
+ته جهنم...میای
-واستا کار دست خودت میدی...نرو
(صدای تیر)
+(جیغ)
-ا.ت چیزیت نشد؟؟
+نه.... صدای چی بود
-نگهبانا کجان....نکنه.... ا.ت بدو خونه....
+چرا
-نپرس فقط برو خونه(با داد)
√همکارمو کشتید .... رئیسمون بهت هشدار داده بود نه؟...فکر کردی قسر در میری....کوچولو نگهبانات کو...آهان...یادم رفت الان کشتیمشون...یا با زبون خوش ا.ت رو بهمون میدی یا بد میبینی
+مثلا چی کار میخوای بکنی؟
(زیر دست های پدر ا.ت شروع کردن به کتک زدن جونگکوک ...ا.ت که کتک خوردن جونگکوک رو از پشت پنجره میدید دیگه نتونست تحمل کنه)
+هوی گنده بکا(شروع کرد به شلیک کردن به افراد پدرش)
+بهتون لطف کردم کشتمتون ....
+جونگکوک حالت خوبه
-ا.ت ..ا.ت پشتت
+چی شده
(جونگکوک که روی زمین افتاده بود و همه جاش خونی بود با دیدن یکی از افراد پدر ا.ت که زنده مونده و به سمت ا.ت هفت تیر کشیده بلند شد و خودش رو سپر ا.ت کرد)
(صدای شلیک)
(جونگکوک روی ا.ت افتاد)
+هاااا...
°عوضی با پسر من چی کار داری(مادر جونگکوک به اون فرد شلیک کرد)
+جونگکوک ...جونگکوک حالت خوبه صدامو میشنوی....
-ا....ا.ت
+نه نه تحمل کن بزا زنگ بزنم
-گوش کن....
-تو...باید... فرار کنی ...به خاطر من زندگی کن....
+نه ... جونگکوک...نههههههه(با گریه و داد)
+خاله....جونگکوک....(با گریه)
°هیییی پسرم....نه.....نههههه...
°ا.ت تو ...تو باید از اینجا بری یه ماشین برات گرفتم برو از اینجا دور شو به احتمال قوی منم زنده نذارن فقط برو از اینجااا
+جونگکوک چی پس
°بهت میگم برو خودم یه کاریش میکنم فقط دعا کن دیر نکرده باشم
+با ماشینی که مادر جونگکوک برام گرفته بود از اونجا دور شدم هرچی بیشتر از خونه جونگکوک دور میشدم اشکام سریع تر جاری میشدن...عشق من تنها کسی که بهش توی این دنیا اعتماد داشتم از دستم رفته بود...نمیتونستم تحمل کنم صدای خنده هاش نصیحتاش و عصبانیتاش توی گوشم میپیچید...و آخرین جملش....باید فرار کنی....به خاطر من زندگی کن.....
( پرش زمانی ۶ سال بعد)
ویو ا.ت:
۶ سال از اون روز فاکی میگذره....به گفته جونگکوک عمل کردم و باند خودم رو تشکیل دادم... اسمم رو هم عوض کردم...لیلیت اسم خوبی بود.....و...انتقام مادرم و جونگکوک رو از پدرم سختتت گرفتم
(فلش بک ۴ سال پیش)
^آخ...دخترم چرا اینجوری میکنی ناسلامتی من پدرتم
+چی...پدر...(با نیشخند)پدر من وقتی که مادرم و جونگکوک رو ازم گرفت مُرد خبر نداری ...الان میخوام با خبرت کنم ..دلم میخواد جوری عذاب بکشی و درد بکشی تا دل من و مامان و جونگکوک خنک بشه.....این صندلی که روش نشستی رو میبینی با اون تیزی رو به روت این دستگاه خیلی مشهوره و فقط تعداد انگشت شماری از مافیا ها این دستگاهو دارن اسمش نیزه کفارس...همونی که باهاش مامانو زجر کش کردی میخوام دردشو تجربه کنی هر پنج دیقه پنج میلی متر سوراخ تا چند ساعت دیگه همونطور که میدونی ریه ات سوراخ میشه و میمیری بعد از مرگت هم اینجا تبدیل به خاکستر میشه
^دخترم این مسئله رو میشه با صحبت کردن حل کرد
+دیگه خیلی دیره...موقعی که فکر گرفتن جونگکوک از من به سرت زده بود باید فکر اینجاشو میکردی
^من اصلا قرار نبود جونگکوکو بکشم احمق....من قرار بود تو رو بکشم....اون پرید جلو و نذاشت تو بمیری...اگه مرده بودی میتونستم به زندگیم ادامه بدم...تو و مادرت گند زدید به زندگیم....
+مرتیکه...
^آخ فشار نده پدالشو
+آها بزار رو حالت اتوماتیک بزارم ....بای بای....
^آخ.....نههههه
(پایان فلش بک)
+همیشه خودمو مقصر مرگ جونگکوک میدونستم ولی هی آخرین حرفش یادم میوفته«به خاطر من زندگی کن» مجبورم به این زندگی فاکی ادامه بدم...با صدا زدن دستیارم به خودم اومدم
@( یوجین )خانوم ببخشید آقای هوانگ اومدن
+ آیش....باز چی میخواد....الان میام
+سلام جناب هوانگ
∆سلام
+چی شده ؟
∆رئیسمون بعضی از اموال شما رو مصادره کرده و بعد به نام خودش در آورد اینم مدارکش لطفا هر چه سریع تر به نگهباناتون بگین برن که ما به اموالمون رسیدگی کنیم
+چی.....
P2
ویو ا.ت:
به حرف جونگکوک گوش کردم و رفتم سر کشویی که گفته بود نشستم مدارک رو خوندم....باورم نمیشد....یعنی مادر من خبر چین بین دو باند بوده....و بابام فهمیده.... بدو بدو رفتم پیش جونگکوک
+بگو که اینا حقیقت نداره(با داد)
-چون نمیتونستم بهت بگم گفتم خودت بفهمی
+یعنی الان بابام مامانمو کشته
-کجا داری میری
+ته جهنم...میای
-واستا کار دست خودت میدی...نرو
(صدای تیر)
+(جیغ)
-ا.ت چیزیت نشد؟؟
+نه.... صدای چی بود
-نگهبانا کجان....نکنه.... ا.ت بدو خونه....
+چرا
-نپرس فقط برو خونه(با داد)
√همکارمو کشتید .... رئیسمون بهت هشدار داده بود نه؟...فکر کردی قسر در میری....کوچولو نگهبانات کو...آهان...یادم رفت الان کشتیمشون...یا با زبون خوش ا.ت رو بهمون میدی یا بد میبینی
+مثلا چی کار میخوای بکنی؟
(زیر دست های پدر ا.ت شروع کردن به کتک زدن جونگکوک ...ا.ت که کتک خوردن جونگکوک رو از پشت پنجره میدید دیگه نتونست تحمل کنه)
+هوی گنده بکا(شروع کرد به شلیک کردن به افراد پدرش)
+بهتون لطف کردم کشتمتون ....
+جونگکوک حالت خوبه
-ا.ت ..ا.ت پشتت
+چی شده
(جونگکوک که روی زمین افتاده بود و همه جاش خونی بود با دیدن یکی از افراد پدر ا.ت که زنده مونده و به سمت ا.ت هفت تیر کشیده بلند شد و خودش رو سپر ا.ت کرد)
(صدای شلیک)
(جونگکوک روی ا.ت افتاد)
+هاااا...
°عوضی با پسر من چی کار داری(مادر جونگکوک به اون فرد شلیک کرد)
+جونگکوک ...جونگکوک حالت خوبه صدامو میشنوی....
-ا....ا.ت
+نه نه تحمل کن بزا زنگ بزنم
-گوش کن....
-تو...باید... فرار کنی ...به خاطر من زندگی کن....
+نه ... جونگکوک...نههههههه(با گریه و داد)
+خاله....جونگکوک....(با گریه)
°هیییی پسرم....نه.....نههههه...
°ا.ت تو ...تو باید از اینجا بری یه ماشین برات گرفتم برو از اینجا دور شو به احتمال قوی منم زنده نذارن فقط برو از اینجااا
+جونگکوک چی پس
°بهت میگم برو خودم یه کاریش میکنم فقط دعا کن دیر نکرده باشم
+با ماشینی که مادر جونگکوک برام گرفته بود از اونجا دور شدم هرچی بیشتر از خونه جونگکوک دور میشدم اشکام سریع تر جاری میشدن...عشق من تنها کسی که بهش توی این دنیا اعتماد داشتم از دستم رفته بود...نمیتونستم تحمل کنم صدای خنده هاش نصیحتاش و عصبانیتاش توی گوشم میپیچید...و آخرین جملش....باید فرار کنی....به خاطر من زندگی کن.....
( پرش زمانی ۶ سال بعد)
ویو ا.ت:
۶ سال از اون روز فاکی میگذره....به گفته جونگکوک عمل کردم و باند خودم رو تشکیل دادم... اسمم رو هم عوض کردم...لیلیت اسم خوبی بود.....و...انتقام مادرم و جونگکوک رو از پدرم سختتت گرفتم
(فلش بک ۴ سال پیش)
^آخ...دخترم چرا اینجوری میکنی ناسلامتی من پدرتم
+چی...پدر...(با نیشخند)پدر من وقتی که مادرم و جونگکوک رو ازم گرفت مُرد خبر نداری ...الان میخوام با خبرت کنم ..دلم میخواد جوری عذاب بکشی و درد بکشی تا دل من و مامان و جونگکوک خنک بشه.....این صندلی که روش نشستی رو میبینی با اون تیزی رو به روت این دستگاه خیلی مشهوره و فقط تعداد انگشت شماری از مافیا ها این دستگاهو دارن اسمش نیزه کفارس...همونی که باهاش مامانو زجر کش کردی میخوام دردشو تجربه کنی هر پنج دیقه پنج میلی متر سوراخ تا چند ساعت دیگه همونطور که میدونی ریه ات سوراخ میشه و میمیری بعد از مرگت هم اینجا تبدیل به خاکستر میشه
^دخترم این مسئله رو میشه با صحبت کردن حل کرد
+دیگه خیلی دیره...موقعی که فکر گرفتن جونگکوک از من به سرت زده بود باید فکر اینجاشو میکردی
^من اصلا قرار نبود جونگکوکو بکشم احمق....من قرار بود تو رو بکشم....اون پرید جلو و نذاشت تو بمیری...اگه مرده بودی میتونستم به زندگیم ادامه بدم...تو و مادرت گند زدید به زندگیم....
+مرتیکه...
^آخ فشار نده پدالشو
+آها بزار رو حالت اتوماتیک بزارم ....بای بای....
^آخ.....نههههه
(پایان فلش بک)
+همیشه خودمو مقصر مرگ جونگکوک میدونستم ولی هی آخرین حرفش یادم میوفته«به خاطر من زندگی کن» مجبورم به این زندگی فاکی ادامه بدم...با صدا زدن دستیارم به خودم اومدم
@( یوجین )خانوم ببخشید آقای هوانگ اومدن
+ آیش....باز چی میخواد....الان میام
+سلام جناب هوانگ
∆سلام
+چی شده ؟
∆رئیسمون بعضی از اموال شما رو مصادره کرده و بعد به نام خودش در آورد اینم مدارکش لطفا هر چه سریع تر به نگهباناتون بگین برن که ما به اموالمون رسیدگی کنیم
+چی.....
۷.۲k
۲۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.