دیانا: باشه ناراحت نیستم
دیانا: باشه ناراحت نیستم
ارسلان: بعد چند مین سوار هواپیما شدیم
دیانا: ارسلانننن
ارسلان: جانممم
دیانا: چرا اینجوری گفتی
ارسلان: چجوری میگفتم
دیانا: هیچ ارسلان میشه نگیم باردار بودم
ارسلان: واسه چی
دیانا: روم نمیشه
ارسلان: باشه بابا نمیگم فقط به یه شرط
دیانا: چه شرطی
ارسلان: اینکه دوباره یه نینی کوچولو موچولو برام بیاری
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: دلم واسه موقعی که بچه تو شکمم بود تنگ شده 🥺🥺
ارسلان: ای بابا ولش کن مهم نیست
دیانا: ارسلان اینقدر ضربان قلب کوچولویی داشت همش تصورش میکردم😭😭
ارسلان: اصلا من بچه نمیخوام خودن یخ نینی کوچولو دارم
دیانا: کدوم نینی
ارسلان: همونی که الان کنارم نشسته و داره بغضی حرف میزنه
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: خیلی دوست دارم
ارسلان: منم .... یه بوسه زدم رو گونش
( بعد از رسیدن به ایران )
دیانا: ارسلان کجا میریم
ارسلان: اول یه جای خوب
دیانا: کجا
اری: نمیگم.. ..راه افتادیم سمت خونهی مجردیم ...... رسیدیم اونجا دیانا هی سوال داشت
دیانا: ارسلان کجاسسسسس
ارسلان: بغلش کردمو در ماشینو قفل کردم
دیانا: بزارم زمین
ارسلان: هیسسسس...... بردمش تو انداختمش رو تخت دونفره که همه چیزش سفید بود
دیانا: ارسلان
ارسلان: خیمه زدن روش
دیانا: وای نه ارسلان
ارسلان: دیگه دیر شده
دیانا: واییییی تروخدا.نکن
پارت بعدی سانسوهه
ارسلان: بعد چند مین سوار هواپیما شدیم
دیانا: ارسلانننن
ارسلان: جانممم
دیانا: چرا اینجوری گفتی
ارسلان: چجوری میگفتم
دیانا: هیچ ارسلان میشه نگیم باردار بودم
ارسلان: واسه چی
دیانا: روم نمیشه
ارسلان: باشه بابا نمیگم فقط به یه شرط
دیانا: چه شرطی
ارسلان: اینکه دوباره یه نینی کوچولو موچولو برام بیاری
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: دلم واسه موقعی که بچه تو شکمم بود تنگ شده 🥺🥺
ارسلان: ای بابا ولش کن مهم نیست
دیانا: ارسلان اینقدر ضربان قلب کوچولویی داشت همش تصورش میکردم😭😭
ارسلان: اصلا من بچه نمیخوام خودن یخ نینی کوچولو دارم
دیانا: کدوم نینی
ارسلان: همونی که الان کنارم نشسته و داره بغضی حرف میزنه
دیانا: ارسلان
ارسلان: جانم
دیانا: خیلی دوست دارم
ارسلان: منم .... یه بوسه زدم رو گونش
( بعد از رسیدن به ایران )
دیانا: ارسلان کجا میریم
ارسلان: اول یه جای خوب
دیانا: کجا
اری: نمیگم.. ..راه افتادیم سمت خونهی مجردیم ...... رسیدیم اونجا دیانا هی سوال داشت
دیانا: ارسلان کجاسسسسس
ارسلان: بغلش کردمو در ماشینو قفل کردم
دیانا: بزارم زمین
ارسلان: هیسسسس...... بردمش تو انداختمش رو تخت دونفره که همه چیزش سفید بود
دیانا: ارسلان
ارسلان: خیمه زدن روش
دیانا: وای نه ارسلان
ارسلان: دیگه دیر شده
دیانا: واییییی تروخدا.نکن
پارت بعدی سانسوهه
۲۶.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.