من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_2۷
تهیونگ اومد داخل اتاق
تهیونگ:ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:دستم رو پشت سرم بردم و گفتم آره خوبم(با لبخند)
تهیونگ:چرا دست رو پشت سرت گذاشتی؟
ا/ت:همین جوری
تهیونگ:الان جونگکوک میاد
ا/ت:تهیونگ نزار جونگکوک بیاد لطفا
جونگکوک:خیلی دیر گفتی
ا/ت:از دست تو تهیونگ
تهیونگ(خنده بعد رفت)
جونگکوک:ا/ت چی شدی که وسایل کمک های اولیه رو میخوای؟
ا/ت:هیچی میشه بری
جونگکوک:به من دروغ نگو وگرنه بد میبینی!
ا/ت:گفتم که چيزی نشده
ویو جونگکوک
بهش نزدیک شدم و دستاشو از پشت سرش آوردم جلو دیدم که دستش پاره شده و خون میاد
جونگکوک:پس چيزی نیست(با داد) ا/ت این چیه؟
ا/ت:یه خراش کوچیکه همین
جونگکوک:کجاش یه خراش کوچیکه دستت رو بده
ا/ت:نمیخوام
ویو جونگکوک
دست ا/ت رو بزور گرفتم و کرم زدم و بعد دستش رو باند پیچی کردم
ا/ت:ممنونم جونگکوک
جونگکوک: فقط مراقب خودت باش(بعداز اتاق ا/ت رفت)
ویو ا/ت
میخواستم صداش کنم و بهش بگم که کمی پیشم بمونه ولی...بغض کردمو نگاهمو از در برداشتم و گریه کردم سرم گذاشتم رو بالش تا صدای گریم بیرون نره بعدش چيزی نفهمیدم
صبح
تهیونگ:جونگکوک خوبی
جونگکوک:آره بهترم
تهیونگ:جونگکوک هنوز ا/ت رو دوست داری؟
جونگکوک:معلومه خیلی دوسش دارم ولی فعلا فقط صبر میکنم تا خودش بیاد و بگه که اشتباه کرده
تهیونگ:جونگکوک تو بهش سخت گرفتی اون کار اشتباهی نکرده تو اشتباه کردی ولی اون باید بیاد ازت عذر خواهی کنه؟
جونگکوک:آره چون که هنوز از دستم ناراحته من که بهش گفتم اشتباه کردم ولی خودش قبول نمیکنه میگی که چه کار کنم
تهیونگ:بهتره که سوپرایزش کنی
جونگکوک:راست میگی فکر خوبیه کاری میکنم که یه شب رویایی برای ا/ت شه
ویو جونگکوک
رفتم سمت اتاق ا/ت در رو باز کردم دیدم که ا/ت خوابه رفتم پیشش و روی تخت نشستم و دستم رو به صورتش نزدیک کردم ولی نتونستم به صورتش دست بزنم فقط بهش نگاه کردم دیدم که یه قطره اشک روی صورتش بود با دستم اشکش رو پاک کردم دیدم که داره بلند میشه سریع از اتاقش رفتم بیرون
ویو ا/ت
وقتی خواب بودم دستی رو روی صورتم حس کردم گرمای دستش به من آرامش می داد فکر کنم که جونگکوک بود ولی وقتی دید دارم بیدار میشم رفت ای کاش بیشتر میموند کنارم ولی انقدر خسته بودم حال نداشتم بلند شم که متوجه شدم که یه نفر اومد داخل اتاقم و در رو قفل کرد وقتی برگشت دیدم که...
#part_2۷
تهیونگ اومد داخل اتاق
تهیونگ:ا/ت حالت خوبه؟
ا/ت:دستم رو پشت سرم بردم و گفتم آره خوبم(با لبخند)
تهیونگ:چرا دست رو پشت سرت گذاشتی؟
ا/ت:همین جوری
تهیونگ:الان جونگکوک میاد
ا/ت:تهیونگ نزار جونگکوک بیاد لطفا
جونگکوک:خیلی دیر گفتی
ا/ت:از دست تو تهیونگ
تهیونگ(خنده بعد رفت)
جونگکوک:ا/ت چی شدی که وسایل کمک های اولیه رو میخوای؟
ا/ت:هیچی میشه بری
جونگکوک:به من دروغ نگو وگرنه بد میبینی!
ا/ت:گفتم که چيزی نشده
ویو جونگکوک
بهش نزدیک شدم و دستاشو از پشت سرش آوردم جلو دیدم که دستش پاره شده و خون میاد
جونگکوک:پس چيزی نیست(با داد) ا/ت این چیه؟
ا/ت:یه خراش کوچیکه همین
جونگکوک:کجاش یه خراش کوچیکه دستت رو بده
ا/ت:نمیخوام
ویو جونگکوک
دست ا/ت رو بزور گرفتم و کرم زدم و بعد دستش رو باند پیچی کردم
ا/ت:ممنونم جونگکوک
جونگکوک: فقط مراقب خودت باش(بعداز اتاق ا/ت رفت)
ویو ا/ت
میخواستم صداش کنم و بهش بگم که کمی پیشم بمونه ولی...بغض کردمو نگاهمو از در برداشتم و گریه کردم سرم گذاشتم رو بالش تا صدای گریم بیرون نره بعدش چيزی نفهمیدم
صبح
تهیونگ:جونگکوک خوبی
جونگکوک:آره بهترم
تهیونگ:جونگکوک هنوز ا/ت رو دوست داری؟
جونگکوک:معلومه خیلی دوسش دارم ولی فعلا فقط صبر میکنم تا خودش بیاد و بگه که اشتباه کرده
تهیونگ:جونگکوک تو بهش سخت گرفتی اون کار اشتباهی نکرده تو اشتباه کردی ولی اون باید بیاد ازت عذر خواهی کنه؟
جونگکوک:آره چون که هنوز از دستم ناراحته من که بهش گفتم اشتباه کردم ولی خودش قبول نمیکنه میگی که چه کار کنم
تهیونگ:بهتره که سوپرایزش کنی
جونگکوک:راست میگی فکر خوبیه کاری میکنم که یه شب رویایی برای ا/ت شه
ویو جونگکوک
رفتم سمت اتاق ا/ت در رو باز کردم دیدم که ا/ت خوابه رفتم پیشش و روی تخت نشستم و دستم رو به صورتش نزدیک کردم ولی نتونستم به صورتش دست بزنم فقط بهش نگاه کردم دیدم که یه قطره اشک روی صورتش بود با دستم اشکش رو پاک کردم دیدم که داره بلند میشه سریع از اتاقش رفتم بیرون
ویو ا/ت
وقتی خواب بودم دستی رو روی صورتم حس کردم گرمای دستش به من آرامش می داد فکر کنم که جونگکوک بود ولی وقتی دید دارم بیدار میشم رفت ای کاش بیشتر میموند کنارم ولی انقدر خسته بودم حال نداشتم بلند شم که متوجه شدم که یه نفر اومد داخل اتاقم و در رو قفل کرد وقتی برگشت دیدم که...
۲۵.۹k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.