من عاشق یک مافیا شدم
#من_عاشق_یک_مافیا_شدم
#part_2۶
تهیونگ اومد کنارم نشست
تهیونگ :جونگکوک چته؟
جونگکوک:تهیونگ الان حال و حوصله حرف زدن رو ندارم پس لطفا تا چیزی بهت نگفتم پاشو برو
تهیونگ:جونگکوک بس کن چرا انقدر بزرگش میکنی حالا که چيزی نشده
جونگکوک:تهیونگ تا حالا عاشق شدی؟
ویو تهیونگ
جونگکوک راستش من عاشق شدم اونم عاشق دختری که تو دوسش داری(با خودش میگه)
تهیونگ:خب من تا حالا عاشق نشدم
جونگکوک:پس نمیفهمی که درد من چیه!
تهیونگ:جونگکوک میتونم یه سوالی ازت بپرسم البته میتونی جواب ندی
جونگکوک:بپرس تهیونگ
تهیونگ:جونگکوک اگه کسی عاشق بشه ولی بفهمه که اون عشق یه نفر دیگ ست چی میشه
جونگکوک:خب هیچی دیگه باید از عشقش دست بکشه و فراموشش کنه
تهیونگ:منو ببخش ولی نمیتونم فراموشش کنم(با خودش گفت)
جونگکوک:چیه چرا رفتی تو فکر؟
تهیونگ:هیچی بابا ولش کن من دیگه میرم
جونگکوک:باش
ویو جونگکوک
تهیونگ چش شدع چرا شبيه آدمای عاشق حرف میزد
نکنه واقعا تهیونگ عاشق شده نبابا اگه عاشق کسی بشه به من میگه ولی اینجوری که تهیونگ حرف میزد یکم نگرانم میکرد که نکنه واقعا عاشق ا/ت شده باید حواسم به تهیونگ و ا/ت باشه
ویو ا/ت
به سمت اتاق رفتم ديدم که تهیونگ نیست رفتم داخل اتاق ديدم که هنوز خورده شيشه رو زمین افتاده رفتم سمت خورده شیشه داشتم از زمین برشون میداشتم که یه تیکه خورده شیشه به دستم خورد و خون اومد بهش اهمیت ندادم و بقیه خورده شیشه ها رو جمع کردم بعد رفتم بیرون تا وسایل کمک های اولیه رو بگیرم
از خدمتکار پرسیدم گفتم که وسایل کمک های اولیه کجاست اونم بهم گفت که داخل اتاق جونگکوکه
ا/ت:از این بهتر نمیشه اصلا دوست نداشتم که برم سمت اتاق جونگکوک رفتم سمت اتاق تهیونگ و در زدم
تهیونگ:بیا تو
ا/ت:تهیونگ میشه برام وسایل کمک های اولیه رو بیاری؟
تهیونگ:چی شده ا/ت؟
ا/ت:چيزی نشده فقط نمیخوام برم اتاق جونگکوک بهت گفتم که وسایل رو برام بیاری
ویو ا/ت
بعد از حرفم صدای جونگکوک رو شنیدم که میگفت
جونگکوک: انقدر از من بدت اومده که نمیخوای بری اتاق من؟
ا/ت:تهیونگ چرا نگفتی که جونگکوک پیشت
تهیونگ:خب چی بگم نمیدونستم که با جونگکوک مشکل داری
ا/ت: بیخیال من دیگه میریم
ویو ا/ت
خیلی بد شد که جونگکوک حرفام رو شنید ولی من نمیرم داخل اتاق جونگکوک رفتم داخل اتاق خودم تا کمی استراحت کنم که...
#part_2۶
تهیونگ اومد کنارم نشست
تهیونگ :جونگکوک چته؟
جونگکوک:تهیونگ الان حال و حوصله حرف زدن رو ندارم پس لطفا تا چیزی بهت نگفتم پاشو برو
تهیونگ:جونگکوک بس کن چرا انقدر بزرگش میکنی حالا که چيزی نشده
جونگکوک:تهیونگ تا حالا عاشق شدی؟
ویو تهیونگ
جونگکوک راستش من عاشق شدم اونم عاشق دختری که تو دوسش داری(با خودش میگه)
تهیونگ:خب من تا حالا عاشق نشدم
جونگکوک:پس نمیفهمی که درد من چیه!
تهیونگ:جونگکوک میتونم یه سوالی ازت بپرسم البته میتونی جواب ندی
جونگکوک:بپرس تهیونگ
تهیونگ:جونگکوک اگه کسی عاشق بشه ولی بفهمه که اون عشق یه نفر دیگ ست چی میشه
جونگکوک:خب هیچی دیگه باید از عشقش دست بکشه و فراموشش کنه
تهیونگ:منو ببخش ولی نمیتونم فراموشش کنم(با خودش گفت)
جونگکوک:چیه چرا رفتی تو فکر؟
تهیونگ:هیچی بابا ولش کن من دیگه میرم
جونگکوک:باش
ویو جونگکوک
تهیونگ چش شدع چرا شبيه آدمای عاشق حرف میزد
نکنه واقعا تهیونگ عاشق شده نبابا اگه عاشق کسی بشه به من میگه ولی اینجوری که تهیونگ حرف میزد یکم نگرانم میکرد که نکنه واقعا عاشق ا/ت شده باید حواسم به تهیونگ و ا/ت باشه
ویو ا/ت
به سمت اتاق رفتم ديدم که تهیونگ نیست رفتم داخل اتاق ديدم که هنوز خورده شيشه رو زمین افتاده رفتم سمت خورده شیشه داشتم از زمین برشون میداشتم که یه تیکه خورده شیشه به دستم خورد و خون اومد بهش اهمیت ندادم و بقیه خورده شیشه ها رو جمع کردم بعد رفتم بیرون تا وسایل کمک های اولیه رو بگیرم
از خدمتکار پرسیدم گفتم که وسایل کمک های اولیه کجاست اونم بهم گفت که داخل اتاق جونگکوکه
ا/ت:از این بهتر نمیشه اصلا دوست نداشتم که برم سمت اتاق جونگکوک رفتم سمت اتاق تهیونگ و در زدم
تهیونگ:بیا تو
ا/ت:تهیونگ میشه برام وسایل کمک های اولیه رو بیاری؟
تهیونگ:چی شده ا/ت؟
ا/ت:چيزی نشده فقط نمیخوام برم اتاق جونگکوک بهت گفتم که وسایل رو برام بیاری
ویو ا/ت
بعد از حرفم صدای جونگکوک رو شنیدم که میگفت
جونگکوک: انقدر از من بدت اومده که نمیخوای بری اتاق من؟
ا/ت:تهیونگ چرا نگفتی که جونگکوک پیشت
تهیونگ:خب چی بگم نمیدونستم که با جونگکوک مشکل داری
ا/ت: بیخیال من دیگه میریم
ویو ا/ت
خیلی بد شد که جونگکوک حرفام رو شنید ولی من نمیرم داخل اتاق جونگکوک رفتم داخل اتاق خودم تا کمی استراحت کنم که...
۱۱.۹k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.