زندگی احساسی من
زندگی احساسی من
p۷فصل دوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تسوکی رسید خونش
تسوکی: اه ایش این دیوونم کرد
بکی بدو بدو رفت خونه انیا
بکی: انیاااااا
انیا: یا خدا چتهههه
بکی: وای خیلی خوب بوددددد
انیا: هعی حالا تو بیا کمک من کن اینجارو تمیز کنم
بکی: ها خونتو واس چی تمیز میکنی مگ مهمون داری
انیا: اره شب تسوکی بقیه دوستا دامیان میخوان بیان
بکی: ها چی تسوکی میاد عه خوب پس من چی بپوشم ها عامم اها اون لباس نارنجیه خوبه اون سفیده هم خوبه اما جیغه یکم عههه اینجور نمیشه بیا بریم بازار
انیا: بابا چیمیگی جمع مردونس
بکی: چه عیبی دارع منم باشم خب
انیا: محض رضای خدا ادم باش
بکی: یجور میگ انگار خودش ادمه
ــــــــــــــــ
فردا
ــــــــــــــــ
بکی تو خیابون داشت راه میرفت که تسوکی با یه دختره دید. بکی هنگ کرده بود بدو بدو رفت پیش تسوکی گفت
بکی: پس این جوریه به من خیانت میکنی وای خدا
بکی محکم زد تو صورت دختره و رفت
«پایان پارت هفتم فصل دوم»
p۷فصل دوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تسوکی رسید خونش
تسوکی: اه ایش این دیوونم کرد
بکی بدو بدو رفت خونه انیا
بکی: انیاااااا
انیا: یا خدا چتهههه
بکی: وای خیلی خوب بوددددد
انیا: هعی حالا تو بیا کمک من کن اینجارو تمیز کنم
بکی: ها خونتو واس چی تمیز میکنی مگ مهمون داری
انیا: اره شب تسوکی بقیه دوستا دامیان میخوان بیان
بکی: ها چی تسوکی میاد عه خوب پس من چی بپوشم ها عامم اها اون لباس نارنجیه خوبه اون سفیده هم خوبه اما جیغه یکم عههه اینجور نمیشه بیا بریم بازار
انیا: بابا چیمیگی جمع مردونس
بکی: چه عیبی دارع منم باشم خب
انیا: محض رضای خدا ادم باش
بکی: یجور میگ انگار خودش ادمه
ــــــــــــــــ
فردا
ــــــــــــــــ
بکی تو خیابون داشت راه میرفت که تسوکی با یه دختره دید. بکی هنگ کرده بود بدو بدو رفت پیش تسوکی گفت
بکی: پس این جوریه به من خیانت میکنی وای خدا
بکی محکم زد تو صورت دختره و رفت
«پایان پارت هفتم فصل دوم»
۶.۹k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.