پارت20
#پارت20
شیطونکِ بابا🥺💜
تو همین فکرا بودم که کیانا گفت:
+ راستی غنچه فردا تولده مهرنازه ، میای توام؟؟
_ نه بابا من کجا بیام!! منو که اصلا دعوت نکرده
+ چرا بابا دوتا کارت داد گفت یکی واس تو یکی واس غنچه
_ عه!! خب حالا ببینم چی میشه!! تو میری؟؟
+ آره صد درصد ، مثل اینکه مهمونی قاطی پاطیه ، برم ببینم میتونم یه کیس خوب پیدا کنم برای خودم
_ قاطیه؟؟ انوقت کجاست ؟
+ به گفته خودش یه باغ کرایه کرده
_ این پولش کجا بود؟؟
+ دوست پسرش داره هزینه میکنه عزیزم ، پسره خرپوله ، خاک تو سرمون با این شانسمون
_ حالا بزار ۲ماه از کات کردنت بگذره بعد بیا ناله کن واسمون
+ اتفاقا دیشب یپام داده بود گفت بیا باهم باشیم دوباره ، بلاکش کردم
_ باید بهش میگفتم بیلاخ بعد بلاک میکردی
+ حوصله بحث کردن باهاشو نداشتم ، یه چیزی میگفتم باز میخواست دوباره حرف بزنه باهام
با صدای زنگ کیانا گفت:
+ عه زنگ خورد بریم کلاس
باهم به سمت کلاس رفتیم و دوباره مجبور بودم به حرفای معلم گوش بدم ، ولی یه جورایی ذوق مهمونی فردا شبو داشتم
ولی به احتمال زیاد همه کاپلی (زوج) بودن و فقط من و کیا مثل این اسکلا سینگل میرفتیم
ولی از قدیم گفتن خدا گر ببند دری ، ز حکمت گشاید در دیگری
پس حتما حکمتی توش بوده که دیشب آقا افراز پرید ، به گمونم تو مهمونی فردا یه اتفاقاتی قراره بیوفتهههه....
شیطونکِ بابا🥺💜
تو همین فکرا بودم که کیانا گفت:
+ راستی غنچه فردا تولده مهرنازه ، میای توام؟؟
_ نه بابا من کجا بیام!! منو که اصلا دعوت نکرده
+ چرا بابا دوتا کارت داد گفت یکی واس تو یکی واس غنچه
_ عه!! خب حالا ببینم چی میشه!! تو میری؟؟
+ آره صد درصد ، مثل اینکه مهمونی قاطی پاطیه ، برم ببینم میتونم یه کیس خوب پیدا کنم برای خودم
_ قاطیه؟؟ انوقت کجاست ؟
+ به گفته خودش یه باغ کرایه کرده
_ این پولش کجا بود؟؟
+ دوست پسرش داره هزینه میکنه عزیزم ، پسره خرپوله ، خاک تو سرمون با این شانسمون
_ حالا بزار ۲ماه از کات کردنت بگذره بعد بیا ناله کن واسمون
+ اتفاقا دیشب یپام داده بود گفت بیا باهم باشیم دوباره ، بلاکش کردم
_ باید بهش میگفتم بیلاخ بعد بلاک میکردی
+ حوصله بحث کردن باهاشو نداشتم ، یه چیزی میگفتم باز میخواست دوباره حرف بزنه باهام
با صدای زنگ کیانا گفت:
+ عه زنگ خورد بریم کلاس
باهم به سمت کلاس رفتیم و دوباره مجبور بودم به حرفای معلم گوش بدم ، ولی یه جورایی ذوق مهمونی فردا شبو داشتم
ولی به احتمال زیاد همه کاپلی (زوج) بودن و فقط من و کیا مثل این اسکلا سینگل میرفتیم
ولی از قدیم گفتن خدا گر ببند دری ، ز حکمت گشاید در دیگری
پس حتما حکمتی توش بوده که دیشب آقا افراز پرید ، به گمونم تو مهمونی فردا یه اتفاقاتی قراره بیوفتهههه....
۴.۰k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.