عشق مشکی
عشق مشکی
p23
دیگه به جواب ا.د توجهی نکردم رسیدیم به یک خونه خیلی بزرگی
و از ماشین پیاده شدیم
خواستم چمدونمو وردارم که جونگ کوک نزاشت
£جونگ کوک:هیچ وقت یه لیدی محترم نباید چمدوناشو بیاره یک بانی مثل من باید این کارو بکنه
لبخندی زدم کوک واقعا جنتلمن بود
رفتیم داخل خونه دکوراسیونش خیلی خوشگل بود
محو خونه شده بودم
ا.د از گردن تهیونگ اویزون شد
$ا.د:عشقم خیلی خسته شدی بیا بریم تو اتاق حالتو خوب کنم
و پوزخندی به من زد
تهیونگ هم دستشو گرفت باهم رفتن تو اتاق
بیخیال رو مبل نشستم
-اتاق من کدومه
£جونگ کوک:هر کدومو دوست داری انتخواب کن
سری تکون دادم و رفتم سمت یکی از اتاق هایی که به اتاق تهیونگ دور بود
حوصله ندارم باز صدای مسخرشونو بشنوم
یه اتاقی بود که دکوراسیونش مشکی سفید بود خیلی خوشم اومد ازش
چمدونمو باز کردم و لباسامو تو کمد دیواری آویزون کردم
و رفتم پایین
£جونگ کوک:خیلی گشنمه ا.ت یه چیزی درست کن
سری تکون دادم شروع کردم به غذا درست کردن
بعد چند مین غذا حاضر شد
میزو چیندم و کوکیو صدا زدم
نشستیم باهم خوردیم که صدای ا.د اومد
خواست از تو ماهیتابه کمی غذا ورداره ماهیتابه رو کشیدم کنار
-اینارو من درست کردم نمیتونی بخوری
$ا.د:هه کشته مرده غذای تو نیستم دهاتی
و زنگ زد پیتزا سفارش داد واسه خودش
جونگ کوک یواش طوری که من فقط بشنوم گفت
خوب از پسش برمیای ها خوشم اومد
منم لبخندی زدم
-پس چی فکر کردی؟
p23
دیگه به جواب ا.د توجهی نکردم رسیدیم به یک خونه خیلی بزرگی
و از ماشین پیاده شدیم
خواستم چمدونمو وردارم که جونگ کوک نزاشت
£جونگ کوک:هیچ وقت یه لیدی محترم نباید چمدوناشو بیاره یک بانی مثل من باید این کارو بکنه
لبخندی زدم کوک واقعا جنتلمن بود
رفتیم داخل خونه دکوراسیونش خیلی خوشگل بود
محو خونه شده بودم
ا.د از گردن تهیونگ اویزون شد
$ا.د:عشقم خیلی خسته شدی بیا بریم تو اتاق حالتو خوب کنم
و پوزخندی به من زد
تهیونگ هم دستشو گرفت باهم رفتن تو اتاق
بیخیال رو مبل نشستم
-اتاق من کدومه
£جونگ کوک:هر کدومو دوست داری انتخواب کن
سری تکون دادم و رفتم سمت یکی از اتاق هایی که به اتاق تهیونگ دور بود
حوصله ندارم باز صدای مسخرشونو بشنوم
یه اتاقی بود که دکوراسیونش مشکی سفید بود خیلی خوشم اومد ازش
چمدونمو باز کردم و لباسامو تو کمد دیواری آویزون کردم
و رفتم پایین
£جونگ کوک:خیلی گشنمه ا.ت یه چیزی درست کن
سری تکون دادم شروع کردم به غذا درست کردن
بعد چند مین غذا حاضر شد
میزو چیندم و کوکیو صدا زدم
نشستیم باهم خوردیم که صدای ا.د اومد
خواست از تو ماهیتابه کمی غذا ورداره ماهیتابه رو کشیدم کنار
-اینارو من درست کردم نمیتونی بخوری
$ا.د:هه کشته مرده غذای تو نیستم دهاتی
و زنگ زد پیتزا سفارش داد واسه خودش
جونگ کوک یواش طوری که من فقط بشنوم گفت
خوب از پسش برمیای ها خوشم اومد
منم لبخندی زدم
-پس چی فکر کردی؟
۱۵.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.