رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part71

هنوز داشت صحبت میکرد
دست به سینه پشتش واستادم تا صحبتش تموم شد
وقتی تلفنو قطع کرد برگشت و انگار که بهش شوک وارد شده باشه پرید و رفت عقب
تهیونگ: اینجا چیکار میکنی

این سوک: تو اول بگو با کی داشتی صحبت میکردی🤨

تهیونگ: چرا میپرسی😏

این سوک: این همه هول شدی حتما ادم خاصی بوده دیگه🙁

تهیونگ: خب تو فک کن ادم خاصی بوده کی چی

این سوک: هیچی☹️

برگشتم برم تو که دستمو کشید و بغلم کرد
تهیونگ: میدونستی وقتی حسودی میکنی خیلی خوشگلتر میشی
چیزی نگفتم که گفت

تهیونگ: باشه بهت میگم
امم پلیس زنگ زده بود گفت جایی که لپتاب و گوشیت و پولاتو قایم کرده بود پیدا کردن

این سوک: واقعاا؟

تهیونگ: اهوم😊
بعدش بوسه ای روی پیشونیم کاشت

کوک: اِهِم
داداش فک کنم موفق شدی

سریع از بغل تهیونگ خارج شدم

کوک: ببخشید مزاحم شدم فقط میخواستم بگم شام امادس بیاین بخورین ادامه کارتونو بزارین واسه شب😁

این سوک: یاااا چی میگی😐

تهیونگ: باشه تو برو ما میایم

کوک: داش فایتینگ😂

و رفت تو

این سوک: میشه فردا باهام بیای اداره پلیس🙂🙏

تهیونگ: معلومه که میام.

..............................

(پرش زمانی به فردا صبح)

حاضر شدم و رفتم بیرون تهیونگ منتظر نشسته بود

این سوک: من حاضرم. بریم
دیدگاه ها (۶)

رویای بزرگ#part72تهیونگ: شرط داره این سوک: شرط؟! خب چیه بگوت...

رویای بزرگ#part73(ویو خونه)رسیدیم همگی داشتن صبحونه میخوردنا...

رویای بزرگ#part70 این سوک :معلومه که یادم نرفته😌با رستا و با...

چرا حرف منو باور نمیکنی

رمان افسر پلیس پارت ⁴تا آخر مهمونی هواسم به اون پسره بود خدا...

چند پارتی درخواستی { ازدواج کردی بیبی؟²}ویو کوکتا شب همش داش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط