شانه را در هوس زلف کجت آزردم
شانه را در هوس زلف کجت آزردم
بار کج بود که بر شانه به منزل بردم
اشک، لبهای پُر از زخم مرا تر میکرد
عوض بوسه فقط زخم زبان میخوردم
با دلِ تنگ به امید فرج میرفتم
باز با سر به دل سنگ تو برمیخوردم
مست میکردم و دنبال خودم میگشتم
- آنقدر مست - که گاهی به خودم میخوردم
دور باطل زدم و باختم و بازی را
در همان نقطهی آغاز به پایان بردم
دَمِ رفتن، نفسی تنگ در آغوشم گیر
چادر گلگلی ات را کفنم کن، مُردم
بار کج بود که بر شانه به منزل بردم
اشک، لبهای پُر از زخم مرا تر میکرد
عوض بوسه فقط زخم زبان میخوردم
با دلِ تنگ به امید فرج میرفتم
باز با سر به دل سنگ تو برمیخوردم
مست میکردم و دنبال خودم میگشتم
- آنقدر مست - که گاهی به خودم میخوردم
دور باطل زدم و باختم و بازی را
در همان نقطهی آغاز به پایان بردم
دَمِ رفتن، نفسی تنگ در آغوشم گیر
چادر گلگلی ات را کفنم کن، مُردم
۲۱.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰