فیک ٢/٧
نگاه ساعت کردم دیدم ساعت ٧:٠۵ هست
بلند شدم نگاهی به خودم انداخت چرا من روی تخت خابیدم
من که توماشین خوابم برد مامانم که زوره منو نداره
واا من چطوری اومدم اینجا ؟
باز دوباره صدای بچه بلند شدم واقعا عصبی شدم صدا از اتاقه
مامانم میومد ما که بچه نداریم
آروم دره اتاقه مامانمو باز کردم دیدم مامانم خوابیده خوابه هفت پادشاه میبینع 😐(مامانم از چیزا هست که میزارن تو گوششون نمیدونم اسمش چی )
بچهای کناره تخت دیدم که داشت آروم گریه میکرد
رفتم سمتش آروم بغلش کردم خیلی نازه بود از اتاقه مامانم اومدم بیرون رفتم تو اتاقه خودم
روی تختم نشسته بودم با بچه بازی میکردم
آروم تو بغلم خوابش برد یه بوسهای روی گونش زدم از تاق اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین رفتم آشپز خونه
شروع کردم به درست کردنه صبحانه وقتی تموم شدم رفتم تو حال که تهیونگو دیدم این اینجا چیکار میکنه
حتما دارم خواب میبینم یاااا خداا
سریع جیغ زدم
+یاااااااا عوضی تو اینجا چیکار میکنی (جیغ
تهیونگ
داشتم خواب میدیدم که با صدای جیغ بلندی آز خواب پریدم
چشمامو باز کردم دیدم لونا داره فحشم میده
سریع دستم روی دهنش کجاست
دره گوشش گفتم
-اگر ساکت شدی دستمو باز میکنم
سرشو تکون داد
دستمو برداشت که گفت
+تو اینجا چیکار میکنی عوضی (بغض
-لونا توروخدا منو ببخش
+به هیچ وجه رفتی خوش گذرونی کردی حالا که عشقت ولت کرده اومدی سراغ من هاااااا
-من...
/خودم بهش میگم
ویو ننه لونا
خواب بودم که با صدای جیغ بیدار شدم نگاه کردم دیدم بچه نیست ترسید رفتم اتاقه یوری نگاه کردم دیدم بچه اونجاست خیالم راحت شد
رفتم پایین دیدم دارن دعوا میکنن
دسته لونا رو گرفتم کشیدمش بردمش تو آشپزخونه
/بزار خودم همچیو میگم خب
+برام مهم نیست
/اصلا میدونی تهیونگ چرا از تو جدا شد
+اره همون شب تولدم لعنتی بهم خیانت کرد
/اشتباه شده
*چیو اشتباه شده من با چشمای خودم دیدم (داد
/داد نزن دخترم تو اشتباه متوجه شدی بزار برات بگم
همون شب .......(بهتون گفتم حوصلم نمیشه)
+من چیکار کنم مامامانننننننن (گریه
/هیشششش آروم باش خوب
+باشه ... سعیمو میکنم
از آشپزخانه اومدم بیرون رفتم تو حال دیدم تهیونک بچه رو بغل کرده داره گریه میکنه
خندم گرفته بود چطوری میخواست بچه بزرگ کنه 😂
تهیونگ
وقتی رفتم تو حال صدای جیغ لونا میومد بعد از چند دقیقه قطع شد رفتم تو اتاق لونا بچه رو برداشتم اومدم پایین بچه داشت گریه میکرد
هرکاری میکردم گریش قطع نمیشد
دیدم لونا و مامانش اومدن مامانه لونا وقتی منو دید خندش گرفت
صورته لونا نگاه کردم دیدم چشمام قرمز بود اومد سمتم بچه رو از دستم گرفت
+اینجوری نگاه نکن ببخشید که زود قضاوت کردم و هنوز باهات قهرم
رفتم پیشش نشستم نگاه مامانه لونا کردم برام چشمک زد و رفت
-حالا منو میبخشی
+ن باید از دلم دارای
-من نم.....
+چی شد حرفتو خوردی
شرط
١١۵تایی بشیم
دستم کنده شد حداقل لایک کن
بلند شدم نگاهی به خودم انداخت چرا من روی تخت خابیدم
من که توماشین خوابم برد مامانم که زوره منو نداره
واا من چطوری اومدم اینجا ؟
باز دوباره صدای بچه بلند شدم واقعا عصبی شدم صدا از اتاقه
مامانم میومد ما که بچه نداریم
آروم دره اتاقه مامانمو باز کردم دیدم مامانم خوابیده خوابه هفت پادشاه میبینع 😐(مامانم از چیزا هست که میزارن تو گوششون نمیدونم اسمش چی )
بچهای کناره تخت دیدم که داشت آروم گریه میکرد
رفتم سمتش آروم بغلش کردم خیلی نازه بود از اتاقه مامانم اومدم بیرون رفتم تو اتاقه خودم
روی تختم نشسته بودم با بچه بازی میکردم
آروم تو بغلم خوابش برد یه بوسهای روی گونش زدم از تاق اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین رفتم آشپز خونه
شروع کردم به درست کردنه صبحانه وقتی تموم شدم رفتم تو حال که تهیونگو دیدم این اینجا چیکار میکنه
حتما دارم خواب میبینم یاااا خداا
سریع جیغ زدم
+یاااااااا عوضی تو اینجا چیکار میکنی (جیغ
تهیونگ
داشتم خواب میدیدم که با صدای جیغ بلندی آز خواب پریدم
چشمامو باز کردم دیدم لونا داره فحشم میده
سریع دستم روی دهنش کجاست
دره گوشش گفتم
-اگر ساکت شدی دستمو باز میکنم
سرشو تکون داد
دستمو برداشت که گفت
+تو اینجا چیکار میکنی عوضی (بغض
-لونا توروخدا منو ببخش
+به هیچ وجه رفتی خوش گذرونی کردی حالا که عشقت ولت کرده اومدی سراغ من هاااااا
-من...
/خودم بهش میگم
ویو ننه لونا
خواب بودم که با صدای جیغ بیدار شدم نگاه کردم دیدم بچه نیست ترسید رفتم اتاقه یوری نگاه کردم دیدم بچه اونجاست خیالم راحت شد
رفتم پایین دیدم دارن دعوا میکنن
دسته لونا رو گرفتم کشیدمش بردمش تو آشپزخونه
/بزار خودم همچیو میگم خب
+برام مهم نیست
/اصلا میدونی تهیونگ چرا از تو جدا شد
+اره همون شب تولدم لعنتی بهم خیانت کرد
/اشتباه شده
*چیو اشتباه شده من با چشمای خودم دیدم (داد
/داد نزن دخترم تو اشتباه متوجه شدی بزار برات بگم
همون شب .......(بهتون گفتم حوصلم نمیشه)
+من چیکار کنم مامامانننننننن (گریه
/هیشششش آروم باش خوب
+باشه ... سعیمو میکنم
از آشپزخانه اومدم بیرون رفتم تو حال دیدم تهیونک بچه رو بغل کرده داره گریه میکنه
خندم گرفته بود چطوری میخواست بچه بزرگ کنه 😂
تهیونگ
وقتی رفتم تو حال صدای جیغ لونا میومد بعد از چند دقیقه قطع شد رفتم تو اتاق لونا بچه رو برداشتم اومدم پایین بچه داشت گریه میکرد
هرکاری میکردم گریش قطع نمیشد
دیدم لونا و مامانش اومدن مامانه لونا وقتی منو دید خندش گرفت
صورته لونا نگاه کردم دیدم چشمام قرمز بود اومد سمتم بچه رو از دستم گرفت
+اینجوری نگاه نکن ببخشید که زود قضاوت کردم و هنوز باهات قهرم
رفتم پیشش نشستم نگاه مامانه لونا کردم برام چشمک زد و رفت
-حالا منو میبخشی
+ن باید از دلم دارای
-من نم.....
+چی شد حرفتو خوردی
شرط
١١۵تایی بشیم
دستم کنده شد حداقل لایک کن
۲۱.۹k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.