𝘱𝘢𝘳𝘵 17
𝘱𝘢𝘳𝘵 17
اربابِ-اجباریهمن
سولنان:: من آمادم...
تهیونگ:: عففففتو پرنسسهمنی!
سولنان:: من کویینم...کویینه خودم..
تهیونگ:: اوک..بریم
تهیونگ رفت جلو و خاست دست سولنان رو بگیره ولی سولنان نزاشت...
بزور دستشو گرفت و باهم رفتن بیرون...
سوار ون شدن و بادیگارد حرکت کرد..
تهیونگ نشسته بود جفت سولنان و همش نگاش میکرد...
بیست مین بعد رسیدن و تهیونگ پیاده شد..بعدشم درو برای سولنان باز کرد وسولنان هم پیاده شد...
تهیونگ دستشو گرفت و رفتن داخل...
تهیونگ:: اینجا آدم باش...وقتی بقیه تو رو بام ببینن میفهمن دوست دخترمی.. سلیطه بازی در نیازی!
سولنان:: من؟؟ دوست دخترتم؟! عمرا
تهیونگ:: گفتم آدم باش..
سولنان:: مثل تو صگ نیستم
تهیونگ:: خب..بریم خونه؟؟...آخه بات کار دارم!..
سولنان یاده کتکی که از دست تهیونک خورد افتاد..ترسید..
سولنان:: باشه..میگم دوست دخترتم..همین یه امشب..
تهیونگ پوزخندی زد و با سولنان نشستن..سولنان از اینکه همه چشمشون رو تهیونگ بود و بهش احترام میزاشتن تعجب کرده بود...
تهیونگ:: امشب آزادی..میتونی راحت مست کنی حتی...
سولنان:: نیازی به اجازت نبود..!
سولنان بتری رو برداشت و همرو سر کشید..تهیونگ با تعجب زل زد بهش...
تهیونگ:: همرو بخوری واست مضره بچه بسه
سولنان:: ب..بتو مربوط نیست..
تهیونگ:: هع...بزار...نشونت میدم
سولنان کم کم مست شد و اختیار کارا و اخلاقش دست خودش نبود..
پاشد که بره...وای تهیونگ دستشو گرفت و نشوندش تو بغلش.
تهیونگ:: جایی میرید لیدی!؟
سولنان:: هممم..ولم کنننن؛منم دلم رقص میخواد..
تهیونگ:: نخیر...
سولنان:: گفتی آزادم امشب..آهههب..بسه اذیت نکن
تهیونگ:: اوکی برو... ولی عواقبشو دیدی..حق اعتراض نداری...!
#dasam
اربابِ-اجباریهمن
سولنان:: من آمادم...
تهیونگ:: عففففتو پرنسسهمنی!
سولنان:: من کویینم...کویینه خودم..
تهیونگ:: اوک..بریم
تهیونگ رفت جلو و خاست دست سولنان رو بگیره ولی سولنان نزاشت...
بزور دستشو گرفت و باهم رفتن بیرون...
سوار ون شدن و بادیگارد حرکت کرد..
تهیونگ نشسته بود جفت سولنان و همش نگاش میکرد...
بیست مین بعد رسیدن و تهیونگ پیاده شد..بعدشم درو برای سولنان باز کرد وسولنان هم پیاده شد...
تهیونگ دستشو گرفت و رفتن داخل...
تهیونگ:: اینجا آدم باش...وقتی بقیه تو رو بام ببینن میفهمن دوست دخترمی.. سلیطه بازی در نیازی!
سولنان:: من؟؟ دوست دخترتم؟! عمرا
تهیونگ:: گفتم آدم باش..
سولنان:: مثل تو صگ نیستم
تهیونگ:: خب..بریم خونه؟؟...آخه بات کار دارم!..
سولنان یاده کتکی که از دست تهیونک خورد افتاد..ترسید..
سولنان:: باشه..میگم دوست دخترتم..همین یه امشب..
تهیونگ پوزخندی زد و با سولنان نشستن..سولنان از اینکه همه چشمشون رو تهیونگ بود و بهش احترام میزاشتن تعجب کرده بود...
تهیونگ:: امشب آزادی..میتونی راحت مست کنی حتی...
سولنان:: نیازی به اجازت نبود..!
سولنان بتری رو برداشت و همرو سر کشید..تهیونگ با تعجب زل زد بهش...
تهیونگ:: همرو بخوری واست مضره بچه بسه
سولنان:: ب..بتو مربوط نیست..
تهیونگ:: هع...بزار...نشونت میدم
سولنان کم کم مست شد و اختیار کارا و اخلاقش دست خودش نبود..
پاشد که بره...وای تهیونگ دستشو گرفت و نشوندش تو بغلش.
تهیونگ:: جایی میرید لیدی!؟
سولنان:: هممم..ولم کنننن؛منم دلم رقص میخواد..
تهیونگ:: نخیر...
سولنان:: گفتی آزادم امشب..آهههب..بسه اذیت نکن
تهیونگ:: اوکی برو... ولی عواقبشو دیدی..حق اعتراض نداری...!
#dasam
۱۵.۶k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.