فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۱۰۰💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
صبح بود و سانامی قَلطی خورد و چشاشو آروم باز کرد...
ب اطرافش ککسی نبود نگاه کرد
بی تفاوت پاشد ک اتفاقات دیشب یادش اومدن
سانامی:: ج..جیمین اینجاس،یعنی راست گفته همچیو فهمیده؟!اگه واسه گول زدنم باشه چی؟! اگه منو ببره و اونجا بیوفته بجونم...
سانامی تو همین فکرا بود ک در اتاق باز شد و دید جیمین اومد داخل
جیمین:: به به،توله کوچولوم...
سانامی هیچی نگفت ک جیمین لبخندی زد و جلوتر رفت
جیمین:: نترس!
سانامی:: میترسم!
جیمین:: هففف،سانامی...میشه ببخشیم!؟
سانامی:: همه اینا فیلمته
جیمین:: حرفای مامان بزرگ یورا رو میزنی؟!
سانامی:: من طلاق میخام
جیمین:: خب...گوه خوردن تمام؟! بریم یکم صبحونه بدمت؟ بعد بریم گشتی بزنیم بعدشم...عمارتمون!؟
سانامی:: ازت بدم میاد
جیمین:: هع،فکمیکنی من ازت خوشم میاد؟!
سانامی:: پس چی میخوای دنبالمی همش؟!
جیمین:: عاشقتم:)
سانامی:: اما من عاشق تو نیستم الآنم ولم کن
جیمین:: جدا؟!
سانامی:: بتوچه؟!
جیمین:: تهیونگو فق گیر بیارم...میدونم چیکارش کنم
سانامی:: خودتم باید تاوان پس بدی
جیمین:: هر چی تو بگی... حالا چ تنبیهی؟!
سانامی:: تا یک ماه اینجا میمونم،یعنی نمیام سئول پیشت
جیمین:: آره خب چون...منم اینجام،مگه بری سئول پیش کی؟!
سانامی:: نهههه گم میشی از اینجا میری اوکی؟!
جیمین:: خونه مامان بزرگ منه اوکی؟! دلممیخاد برم بتوچه
سانامی:: پرووو
جیمین:: عااا،من..اونارو میخام...
سانامی:: برو بیرون
جیمین:: ولی من پروانه کوچولومو بغل نکردم،بوس نکردم...خودشم نکردم...
سانامی:: گمشووو
جیمین رفت سمتش و دستشو گرفت و پرتش کرد تو بغل خودش
سانامی بین بازوهاش گیر افتاده بود و نمیتونست حتی ازش جداشه
جیمین:: یادته گفتم هرچی بشه...هرجایی بری..بازم در آخر جات یا بین دستامه یا زیرم؟!
سانامی:: خب ک چی؟!
جیمین:: هیچی..
جیمین روی موهای سانامیو بوسید و از خودش جداش کرد...
زل زد به چشماش و نفسشو داد بیرون
سانامی:: همین!؟
جیمین:: اوه،بیب چیز دیگه ای میخای؟؟
سانامی:: ن! فقط فک کردم بعد چن وقت ندیدنم بدجور دلتنگم شدی...از کسی ک حتی یه پیام نمیده حالمو بپرسه بعید نیست دلشم نخاد ببینه منو...
سانامی از کنارش رد شد و خاست بره بیرون ک جیمین جلوشو گرفت
جیمین:: مگه میشه نخام ببینمت؟! تو ک عشق منی،زندگیه منی،فک میکنی این چن وقته تو خونه خوش بودم؟! اما من اون شب و روزارو فهمیدم ک چقد بهت نیاز دارم!
سانامی:: م..من دوست دارم
جیمین:: من خیلی عاشقتم!
#dasam
💜پایان💜
پارت۱۰۰💜
ددی💜شوگره💜اجباریه من 💜
صبح بود و سانامی قَلطی خورد و چشاشو آروم باز کرد...
ب اطرافش ککسی نبود نگاه کرد
بی تفاوت پاشد ک اتفاقات دیشب یادش اومدن
سانامی:: ج..جیمین اینجاس،یعنی راست گفته همچیو فهمیده؟!اگه واسه گول زدنم باشه چی؟! اگه منو ببره و اونجا بیوفته بجونم...
سانامی تو همین فکرا بود ک در اتاق باز شد و دید جیمین اومد داخل
جیمین:: به به،توله کوچولوم...
سانامی هیچی نگفت ک جیمین لبخندی زد و جلوتر رفت
جیمین:: نترس!
سانامی:: میترسم!
جیمین:: هففف،سانامی...میشه ببخشیم!؟
سانامی:: همه اینا فیلمته
جیمین:: حرفای مامان بزرگ یورا رو میزنی؟!
سانامی:: من طلاق میخام
جیمین:: خب...گوه خوردن تمام؟! بریم یکم صبحونه بدمت؟ بعد بریم گشتی بزنیم بعدشم...عمارتمون!؟
سانامی:: ازت بدم میاد
جیمین:: هع،فکمیکنی من ازت خوشم میاد؟!
سانامی:: پس چی میخوای دنبالمی همش؟!
جیمین:: عاشقتم:)
سانامی:: اما من عاشق تو نیستم الآنم ولم کن
جیمین:: جدا؟!
سانامی:: بتوچه؟!
جیمین:: تهیونگو فق گیر بیارم...میدونم چیکارش کنم
سانامی:: خودتم باید تاوان پس بدی
جیمین:: هر چی تو بگی... حالا چ تنبیهی؟!
سانامی:: تا یک ماه اینجا میمونم،یعنی نمیام سئول پیشت
جیمین:: آره خب چون...منم اینجام،مگه بری سئول پیش کی؟!
سانامی:: نهههه گم میشی از اینجا میری اوکی؟!
جیمین:: خونه مامان بزرگ منه اوکی؟! دلممیخاد برم بتوچه
سانامی:: پرووو
جیمین:: عااا،من..اونارو میخام...
سانامی:: برو بیرون
جیمین:: ولی من پروانه کوچولومو بغل نکردم،بوس نکردم...خودشم نکردم...
سانامی:: گمشووو
جیمین رفت سمتش و دستشو گرفت و پرتش کرد تو بغل خودش
سانامی بین بازوهاش گیر افتاده بود و نمیتونست حتی ازش جداشه
جیمین:: یادته گفتم هرچی بشه...هرجایی بری..بازم در آخر جات یا بین دستامه یا زیرم؟!
سانامی:: خب ک چی؟!
جیمین:: هیچی..
جیمین روی موهای سانامیو بوسید و از خودش جداش کرد...
زل زد به چشماش و نفسشو داد بیرون
سانامی:: همین!؟
جیمین:: اوه،بیب چیز دیگه ای میخای؟؟
سانامی:: ن! فقط فک کردم بعد چن وقت ندیدنم بدجور دلتنگم شدی...از کسی ک حتی یه پیام نمیده حالمو بپرسه بعید نیست دلشم نخاد ببینه منو...
سانامی از کنارش رد شد و خاست بره بیرون ک جیمین جلوشو گرفت
جیمین:: مگه میشه نخام ببینمت؟! تو ک عشق منی،زندگیه منی،فک میکنی این چن وقته تو خونه خوش بودم؟! اما من اون شب و روزارو فهمیدم ک چقد بهت نیاز دارم!
سانامی:: م..من دوست دارم
جیمین:: من خیلی عاشقتم!
#dasam
💜پایان💜
۱۳.۷k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.