من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد

من آن یخم که از آتش گذشت و آب نشد
دعای یک لب مستم که مستجاب نشد

من آن گلم که در آتش دمید و پرپر شد
به شکل اشک در آمد ولی گلاب نشد نه گل که خوشه ی انگور گور خود شده ای
که روی شاخه دلش خون شد و شراب نشد پیمبری که به شوق رسالتی ابدی
درون غار فنا گشت و انتخاب نشد
نه من که بال هزاران چو من به خون غلتید
ولی بنای قفس در جهان خراب نشد
هزار پرتو نور از هزار سو نیزه
به شب زدند و جهان غرق آفتاب نشد
به خواب رفت جهان آنچنان که تا به ابد
صدای هیچ خروسی حریف خواب نشد
دیدگاه ها (۱)

همیشه یک نفر هست ...! که زندگی را ...به دو قسمت قبل ،و بعد ا...

تا چشم نجوشید سرازیر نشد. در ذهن تو رودخانه تصویر نشدبا حرف ...

💞 مینویسم... برای قلبی که شکست... ودستی که د...

اشک در چشمان من طوفان غم داردبه دلخنده بر لب می زنم تا کس ن...

#عاشقانه_های_من#دکلمه #دکلمه_های_زیبا#دکلمه_خاص #دکلمه_زیبا#...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط